روز آخر رشت
ساعت 2 بامداد سه شنبه 19 بهمن، به رشت رسیدیم و امروز آخرین روز حضورمون هست و انشاالله ساعاتی دیگه به سمنان بر می گردیم. از دیشب بارون خوبی بارید و هوا عالیه. متین به اتفاق مهسا و بقیه دخترخاله ها، در خونه فائزه هستند و هنوز ازشون خبری نیست. ما که اومدیم رشت، خبردار شدم بابا و مامان مریض شدند که احتمالا امیکرون باشه. امروز که با مامان تلفنی حرف زدم، حالش خیلی خوب بود، اما بابا انگار داره روزهای اوج بیماری رو پشت سر میذاره. پدر شوهرخاله من هم دو روز پیش فوت شدند. آدم دوست داشتنی ای بودند و یادشون برای من با دیوان حافظ چاپ سال 1335 داخل باغشون همراه شده. روحشون شاد. این سفر هم چند تا آشنایی جدید برام همراه داشت. اولیش این بیت حافظ که میگه: تا ز میخانه و می، نام و نشان خواهد بود، سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود و دیگری صحبت با پدر متین در مورد اسفار اربعه و کلیاتی راجع به این سفرها.
دیروز، خودم، راسا رفتم به خرید سیر و باقلا و زیتون و ترب و چقدر لذت بخش بود. جای همگی خالی، ناهار هم ماهی سفید داشتیم به همراه مخلفاتی که خریده بودم. یعنی این چند روزی که اینجا بودیم (مثل همه دفعاتی که رشت میاییم)، خوردیم و خوابیدیم و کیف دنیا رو کردیم.
- ۰۰/۱۱/۲۲