اولین رشتِ 1401
دیروز یعنی یکشنبه 11 اردی بهشت، برای ماموریت رفتیم مهماندوست. هوا خیلی خوب و بارونی بود. خوب شد کاپشن رو برداشتم. بازدید که تموم شد، قبل اذان ظهر، سمنان بودیم. تا متین از مدرسه برگرده، خونه و وسایل خونه رو مرتب کردم. بعد رسیدنش هم کمی استراحت کردیم. اما چه رگبار بارونی میزد با رعد و برق های عجیب غریب. بالاخره بیدار شدیم و تا وسایل رو جمع کنیم، ساعت شد 5.30 عصر. به سمت رشت حرکت کردیم و ساعت 1.30 بامداد رسیدیم. از خود خروجی بزرگراه غدیر تا خود رشت ترافیک بود، خصوصا رودبار که در حد کابوس بود. تا رسیدیم شام خوردیم و چای و میوه و کلی حرف زدیم. تا اذان صبح بیدار بودیم و بعد خوابیدیم. من توی هال و متین و مهسا توی اتاق خواب متین.
عید فطر هم مترادف شده با مرگ امیر، اولین سالگرد به سال قمری. مرگ این بشر هیچ کدوم ما رو رها نمی کنه که نمی کنه. چقدر زود گذشت این یک سال.
- ۰۱/۰۲/۱۲