خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

همون اوایل زندگی مشترک من و متین، همون اولین بارهایی که می رفتیم به رشت، یکی از دلخوشی های بزرگ من، سیر در کتابخونه پدر متین بود. هر بار به کتاب جدیدی بر می خوردم و اتفاقا آخرین بار که شهریور امسال رفتیم هم چند تا کتاب ناب، میون اون همه کتاب پیدا کردم. از داستان خودمون دور نشیم. خوب یادم هست که طبقه پایین کتابخونه، برای کتاب های نفیس و با قطع بزرگ بود. یه روز شروع کردم به کاوش توی کتابهای این ردیف و کتابی رو بیرون کشیدم که روش با خط نستعلیق زیبایی نوشته شده بود: "شمال" و در زیر عنوان کتاب، اسم دو نفر که تا اون روز هیچ ازشون نشنیده بودم: "نصرالله کسرائیان" و "زیبا عرشی". کتابی بود از عکس های زیبای جناب کسرائیان و توضیحات خانم عرشی. 

توی نت اسامی رو جستجو کردم و هر چه بود از آقای کسرائیان بود و از خانم عرشی چیزی نبود، جز همکاری با آقای کسرائیان. بعدها جایی خوندم که این دو نفر زن و شوهر هستند. از روی شناسه چاپ کتاب به دست آوردم که جناب کسرائیان متولد 1323 و خانم عرشی متولد 1330 شمسی هستند. چند سال بعد هم مصاحبه سایت آرته باکس رو با جناب کسرائیان دیدم و بیشتر از شخصیت و کارها و عکس هاشون لذت بردم. جناب کسرائیان به عنوان پدر عکاسی قوم نگاری ایران شهرت دارند و به علت تحصیلات خانم عرشی در زمینه مردم شناسی، مجموعه عکس های مختلفی از اقوام و مکان های ایران رو انتشار دادند. خودم دو مجموعه عکس های ایشون رو دارم، کتاب های "گذار" و "قشقایی ها" که واقعا زیبا هستند. 

این شد داستان اول که سال ها توی ذهنم بود و در همین جا ختم میشه.

اما داستان دوم، چند روز پیش از دل داستان زندگی امیرحسین فطانت و از میون سطرهای کتاب "یک فنجان چای بی موقع، رد پای یک انقلاب" زنده شد. آقای فطانت در بخشی از زندگی خودشون که به دوران دانشگاه شیراز بر می گشت، خاطره ای از اولین برخورد خودشون با دختری به اسم "زیبا" رو شرح می دادند که در اعتراضات دانشجویی با هم چشم تو چشم شده بودند و گفتند که این" زیبا" بعدها، اولین همسر ایشون شد. جناب فطانت متولد 1328 شمسی هستند و نوشته بودند من دانشجوی سال دوم دانشگاه در رشته پزشکی و زیبا دانشجوی سال اول دانشگاه در رشته روانشناسی، پس میشد نتیجه گرفت به طور طبیعی، "زیبا"ی داستان آقای فطانت متولد 1329 یا 1330 باشه. زندگی آقای فطانت و همسرشون "زیبا"، چهار سالی ادامه داره تا اینکه در 29 بهمن 1357، با فتح ساواک شیراز توسط انقلابیون، اسم آقای فطانت به عنوان لو دهنده کرامت دانشیان به سر زبون ها میفته و زندگی این دو نفر در همین نقطه به پایان میرسه.

بعد تر آقای فطانت داستان عکسی رو روایت کردند که بر روی جلد روزنامه کیهان مورخ 25 بهمن 1357 هم درج شده که عکس زیر هست:

و این خانم طبق روایت آقای فطانت، خواهر همسرشون بودند، زنی به اسم "ماندانا" که در دانشگاه ملی و در یکی از رشته های علوم انسانی تحصیل می کردند. هیچ نشانی از نام خانوادگی "زیبا" یا "ماندانا" داده نشده بود، تا اینکه نصفه شبی که عصرش از اورژانس مرخص شده بودم، از خواب پریدم و به وبلاگ آقای فطانت رفتم تا نشونه های بیشتری از این دو خواهر در بیارم، خصوصا اینکه نشونه ها بهم می گفت ربطی بین زیبا عرشی کتاب های کسرائیان و زیبای امیرحسین فطانت وجود داره. توی وبلاگ در شرح عکس بالا نوشته بود که این عکس ماندانا ع.، خواهر همسر سابق منه و از روی همین "ع." باز مطمئن شدم این دو زیبا، یک نفر هستند. کتاب رو ادامه دادم تا جایی که به روایت آخرین دیدار امیرحسین و زیبا در بابلسر می رسید و نوشته بود که زیبا، دانشجوی دکترای رشته مردم شناسی بود و باز این شک که این دو زیبا، یکی هستند بیشتر تایید شد. مصاحبه های آقای کسرائیان رو دقیق تر خوندم و جایی دیدم که گفتند همسرشون زیبا عرشی، دانشجوی دکتری رشته مردم شناسی بودند که با انقلاب فرهنگی نیمه تمام باقی موند. 

القصه، برای من هر دو "زیبا" در دو داستان موازی ای که تعریف کردم، به یک "زیبا" رسید و تلاقی عجیب این دو داستان موازی و چه بسیار داستان هایی از این دست، در مکان های مختلف و به درازنای تاریخ. زندگی هر آدمی، سرشار از پستی و بلندی ها و اتفاقات جالب و بعضا غیر قابل باوره. 

 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی