خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جدایی

جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ب.ظ

تا ساعاتی دیگه و اگه دقیق تر بخوام بگم، حدود ده ساعت دیگه، مهسا و عظیم از ایران مهاجرت می کنند و کاش انقدر شرایط بد نبود که عزیزترین انسانهایی که کنارمون هستند، این طور همه چیز رو رها کنند و ... می دونم متین چه لحظات سختی رو درک میکنه، ولی قطعا درک نخواهم کرد. قراره که بچه ها ساعت 9 شب با ماشین دربست بروند فرودگاه و شروع یه زندگی جدید در غربت و اون هم از نو و ب بسم الله. اول قرار بود ما هم به فرودگاه بریم، متین و خونواده از رشت و من هم از سمنان، ولی با اصرار مهسا، قرار شده هیچ کسی برای خداحافظی به فرودگاه نره. انشاالله سفرشون بی خطر باشه و اتفاقات خوبی منتظرشون باشه. آمین.

امروز قرار بود یرم اداره، ولی چون شب قبل خیلی دیر خوابیده بودم، نشد که برم. از دیشب مسترکلاس های استاد حسین علیزاده رو در قالب پروژه "صفحه نو" در تماشاخونه تماشا کردم و امروز تمومش کردم. مثل همیشه حرف های این بشر عالی و سازنده بود و مشخص بود چقدر چشمان باز و ذهنی خلاق داره. تماشای این کلاس ها رو مدیون شایان عزیز بودم.

بعد از اتمام تماشای کلاس های حسین علیزاده، برای آب دادن به درخت ها، به باغچه کوچیک خودمون رفتم. آب درخت ها رو دادم و اومدم خونه. والیبال ایران و آمریکا رو تماشا کردم که ایران واقعا ناامید کننده بود. الان هم نشستم و دارم حدیث نفس می کنم. 

دقیقا همین الان مهسا و عظیم تماس تصویری دادند و با هم خداحافظی کردیم. لحظات عجیب و سختیه. کلی خاطراتی که با این بچه ها داشتم از جلوی چشمام گذشت. عجیبه. دیگه حالی نیست برای نوشتن. همین رو هم زوری نوشتم.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی