تشخیص نهایی بیماری مادر
داریم از تهران بر می گردیم. روز بی نهایت شلوغی بود. علی صبح زود به کلینیک بیمارستان شریعتی رفته بود و برای مادر نوبت گرفت. من با مادر و سعیده و مادر سعیده صبحونه خوردیم و راه افتادم سمت کلینیک که علی تنها نباشه. به دم در منزل پدر سعیده رسیدم، علی تماس گرفت و گفت دکتر اومده و من مادر رو به سمت کلینیک بیارم. با اینکه فاصله منزل پدر سعیده تا کلینیک بیمارستان، پنج دقیقه هم نمیشه، اما مادر سه جا از خستگی ایستاد تا نفس چاق کنه. حلاصه رفتیم پیش دکتر و بیماری مادر رسما توسط دکتر تایید شد: AML که گونه ای از سرطان خون هست. بلافاصله بعد از اتمام ویزیت، مادر رو به خونه آوردم و خودم دوباره اومدم پیش علی. چون دیگر نیازی به پت اسکن نبود، کارهای برگشت پول ودیعه تست رو انجام دادیم. توی همین حین، بحث با علی بود که ادامه درمان رو در کجا پیگیری کنیم، سمنان یا تهران؟ با مائده هم صحبت کردم و قرار بر این شد که ادامه روند درمان رو در تهران انجام بدیم. افتادیم دنبال داروهای شیمی درمانی که دکتر نوشته بود. داروخانه شریعتی که نداشت. رفتیم سمت داروخانه عباس زاده که اون هم نداشت. خلاصه گفتند بریم داروخانه ۱۳ آبان یا هلال احمر. رفتیم ۱۳ آبان که اون هم یکی از داروها رو نداشت. بالاخره رفتیم به داروخانه هلال احمر و داروها رو داشت. چون بیمه تکمیلی مادر، برای بیمه دی بود، قرار شد از داروها پیش فاکتور بگیریم. بعد رفتیم ساختمان جبران بیمه دی در خیابان پاکستان، جنب سفارت افغانستان و نبش کوچه هرات ۲. کلی زمان طول کشید و ساعت ۳ عصر کار تموم شد. دربست گرفتیم و مجدد به سمت داروخانه هلال احمر حرکت کردیم و بعد از کلی انتظار، داروهای مادر رو گرفتیم. به سمت منزل پدر سعیده حرکت کردیم. با علی ناهار خوردیم و من مثل دیروز درگیر یه وبینار سازمان نظام مهندسی بودم و هدفون در گوش بهش گوش می دادم. ساعت شش و نیم عصر به طرف سمنان حرکت کردیم. الان هم شریف آیاد هستیم.
روند درمان مادر این گونه شد که هر ماه، هفت جلسه پیوسته شیمی درمانی خواهد داشت که انشاالله از شنبه هفته آینده شروع میشه. هر روز صبح مادر به بخش شیمی درمانی بیمارستان شریعتی خواهد رفت و داروهای شیمی درمانی دو دریافت میکنه. سه روز اول یعنی شنبه و یکشنبه و دوشنبه رو علی پیش مادر هست و چهار روز بعد یعنی از سه شنبه تا جمعه رو من و این درمان حدود شش هفت ماه به طول می انجامه و منتظریم تا بعد از پایان این دوره، بدن مادر چه واکنشی نشون خواهد داد و شدت بیماری به کجا خواهد رسید تا اقدامات بعدی رو انجام بدیم.
پ.ن:
مادر نسبت به گذشته، خیلی ضعیف و تواناییش کم شده و این هم یکی از نشونه های این بیماری لعنتی هست. دیشب من کنار مادر خوابیده بودم. از درد خوابش نمی برد و چندین بار بیدار میشد و آهسته ناله می کرد. امیدوارم با شروع روند درمانی، حال مادر بهتر بشه و سلامتی خودش رو پیدا کنه. به امید شفای همه بیماران. آمین.
- ۰۳/۰۷/۲۵
به امید صحتمندی هر چه زودتر مادرتان