خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبدالرفیع حقیقت» ثبت شده است

این پنجشنبه و جمعه در خدمت متین گذشت. دیروز به کف سابی و امروز به اسمبل کردن سه تا میز و جابجایی وسایل دفتر کار ایشون. دیروز کار زیادی نداشتم و فقط پیش متین بودم تا در کنار کف ساب و کارگرها تنها نباشه. یه سر مجبور شدم برم خونه تا بخارشو رو بیارم و از همون ور اومدم دفتر وحید و برش داشتم آوردم مدرسه متین. وحید لطف کرده بود و کارگرها رو برای متین جور کرده بود. صبحونه رو با هم خوردیم و ساعتی پیش ما بود و دوباره بردمش دفتر کارش.

برای اینکه حوصله ام سر نره، رفتم به کتابخونه مدرسه و کتاب ها رو ورق می زدم و جالب اینکه به یه عکس جالب برخوردم. کتاب تاریخ قومس نوشته عبدالرفیع حقیقت رو ورق می زدم که به عکس سمنانی های مقیم تهران رسیدم. داشتم اسامی و شغل اونها رو میخوندم که به یه اسم آشنا برخوردم که نوشته بود : "سیف الله خان فولادی، افسر شهربانی". برای اولین بار چهره مردی که یکی از قاتلین نصرت الدوله فیروز (پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما) بود رو می دیدم و به یاد روزی افتادم که در سمنان و در خانه سید کاظم شریعت پناهی، سیف الله فولادی و چند نفر دیگه، به فرمان رضا شاه، نصرت الدوله فیروز رو کشتند. توی هیچ سند و کتابی تصویری از این مرد ندیده بودم که دیروز در کتاب تاریخ قومس و در کتابخونه مدرسه متین مشاهده کردم که تصویر زیر هست و سیف الله خان فولادی، نفر اول ایستاده از سمت راست هستند. (برای نمایش تصویر با کیفیت اصلی، روی آن کلیک کنید)

دیشب قبل از خواب، جلد اول کتاب "سی چهره" نوشته عباس میلانی و بخش مربوط به "پرویز کلانتری" رو میخوندم و چقدر زیبا بود و تصویری. و تازه متوجه شدم ایرج کلانتری، معمار معروف، برادر ایرج کلانتری هستند.

امروز متین برای کار نصب دوربین مدار بسته مدرسه، زود بیدار شد و رفت. حدود ساعت ۱۱ صبح من از خواب بیدار شدم و اومد دنبالم تا میزهای مدرسه اش رو سر هم کنم. همون مدرسه صبحونه خوردم. نون بربری بیات دیروز و مربا و شیره ارده. یه سر رفتم سنگسر و کلی پیچ خریدم و برگشتم و درگیر نصب قسمت های مختلف میزها شدیم. خیلی بد قلق بودند ولی هر طوری بود سر همشون کردیم. ناهار رو هم مهمون خانم مدیر بودیم و متین سفارش چهار پرس پلو وزیری داد و به همراه نصاب های دوربین مدار بسته صرف کردیم. نصاب هم سن من بود و مثل من فوق لیسانس برق قدرت داشت، فقط ایشون از دانشگاه صنعتی شاهرود و من از دانشگاه سمنان. خلاصه وسایل رو مرتب کردیم تا مدرسه برای پذیرش دانش آموزان در روز شنبه، به حالت طبیعی در بیاد. ساعت ۶ عصر رسیدیم خونه و دوش گرفتیم و الان هر کدوم روی مبل سه نفره خودمون لم دادیم و مشغول کار خودمون هستیم. فکر کنم متین امشب قبل ساعت ده بخوابه.

  • . خزعبلات .

راستی یادم افتاد که در مورد اتفاقات هفته گذشته بنویسم. هفته گذشته، دو تا اتفاق خوب افتاد. پولی که از مادر متین و بابای خودم گرفته بودم تا توی بورس براشون سرمایه گذاری کنم رو با سود مناسب بهشون برگردوندم. خدا میدونه چه استرسی کشیدم از بابت این کار. الان فقط مونده برگردوندن پول دخترخاله های متین که انشاالله تا قبل سال بتونم با سود مناسب بهشون برگردونم. لعنت به این بورس و لعنت به این دولت، که کسری بودجه و تمام نداری هاش رو به نام بورس و با جیب مردم جبران کرد. بگذریم که تاریخ در مورد این ملعونین بعدها خواهد نوشت.

سه شنبه شب، سریال سربداران رو تموم کردیم. خیلی دلم میخواست یه نوشته مفصل در موردش بنویسم. خیلی توی ذهنم مطالب جمع کرده بودم ولی اصلا حس و حال شرح دقیقش رو ندارم. فقط به چند نکته به صورت تیتروار اشاره می کنم:

1- به لحاظ هنری، بازی بازیگران، طراحی لباس ها و مکان ها برای زمانه خودش، واقعا فوق العادست. فقط بازی حیرت آور "علی نصیریان" در نقش "قاضی شارح" کفایت بود. چنان قدرتمند بازی کرده بود که آدم رو مسحور خودش می کرد یا بازی مرحوم "فیروز بهجت محمدی" در نقش "طغای تیمور خان" و بازی ناب "سوسن تسلیمی" در نقش "فاطمه".

2- موسیقی فرهاد فخرالدینی، عجیب عجین شده به کار و اصلا برای خودش هویت مستقلی داره. خصوصا قسمت هایی که بر پرده های دستگاه نوا ساخته شده. (همین الان و در حین تایپ مشغول گوش دادن به این موسیقی هستم) و همش فکر میکنم فخرالدینی بعد از شنیدن نی نوای حسین علیزاده و تاثیر اون، بخش های مهم موسیقی متن رو در دستگاه نوا ساخته که واقعا درخشانه.

3- به موازات دیدن سریال، کتاب "تاریخ جنبش سربداران" اثر همشهری من یعنی جناب عبدالرفیع حقیقت رو هم مطالعه می کردم که در نمایشگاه کتاب تهران سال 98 خریدم. یادش بخیر. همون روز هم برای اولین بار جناب مهندس حسین مفید، مدیر انتشارات مولی رو دیدم. روز خوبی بود. کتاب هم اطلاعات خوبی در مورد سربداران به دست داد.

4- نزدیکی مکان اتفاقات یعنی باشتین و سبزوار و خلاصه خراسان بزرگ با استان سمنان انگیزه دیگه دیدن سریال و مطالعه کتاب بود و نکته جالب تر اینکه، مزار شیخ حسن جوری به لحاظ جغرافیایی در حال حاضر در استان سمنان قرار داره (روستای میرعلم فیروزآباد در شرقی ترین نقاط استان سمنان).

5- نکته جالب دیگه اینکه سربداران تقریبا در همون سالی قیام کردند که شیخ علاالدوله سمنانی، عارف بزرگ دوران رحلت کردند و جالب تر اینکه شیخ خلیفه که استاد سید حسن جوری بود، به زیارت شیخ علاالدوله هم آمده بود و به گفته خودش، از شیخ علاالدوله نیافت آن چیزی که در جستجویش بود و به سبزوار آمد و قتل شیخ خلیف شد آغاز جنبش.

6- به دلیل اینکه محمدعلی نجفی (کارگردان اثر)، پرورده دکتر علی شریعتی بوده (جالب اینکه علی شریعتی هم در ابتدا خودش رو علی سربداری معرفی میکرده) و اثر سربداران رو اول بار به صورت تئاتر در حسینیه ارشاد روی صحنه برده، اثرات تفکر انقلابی شریعتی رو میشه در این اثر دید. شخصیت کلواسفندیار نماد کارگران و شخصیت فاطمه و دیگرانی که دهقان بودند و دیالوگ هایی که واضح رنگ و بوی شعارهای اسلامی و شعارهای چپ از اون ها به مشام می رسید، همه و همه به نظر من ریشه در تفکرات و خط فکر و نوشته های شریعتی داشتند که محمدعلی نجفی اونها رو به ارث برده (البته اون موقع، وگرنه الان و حال حاضر ایشون رو نمی دونم چه تفکراتی دارند. چه این اثر بین سال های 60 تا 62 ساخته شده و هنوز حکومت جدید در ابتدای راه بوده و باید الان از جناب نجفی پرسید آیا با تجربه حکومت بیش از 40 ساله جمهوری اسلامی قرار باشه چنین سریالی بسازه، با همین شعارها خواهد ساخت و یا نه و اینکه اصلا سربداران سال 60 تا 62، یک روایت تاریخی هست و بس، که قدر مسلم من میگم نه و خود جناب نجفی هم به این گفته من صحه خواهند گذاشت)

حالا مثلا می خواستم تیتروار بنویسم شد انقدر و واقعا چه حوصله ای داشتم که همین ها رو نوشتم. باز اگر نکته ای به ذهنم اومد می نویسم.

  • . خزعبلات .