خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

کار می کنیم و آخرش هر روز داریم نسبت به روز قبل به لحاظ مالی ضعیف تر میشیم. مثل سگ که میگم عین حقیقته، نه گذر زمان رو می فهمم و نه به کارها و علائقم میرسم. شدم عینهو ربات. افزایش حقوق ها هم در مقابل 3-4 برابر شدن قیمت ها هم که به فحش بیشتر شبیهه. هر روز ناامیدتر و هر روز فرسوده تر و هر لحظه به فکر کاری دیگه که بشه از پس دخل و خرج ها براومد. واقعا اوضاع بدیه و هیچ کاری هم نمیشه کرد.

  • . خزعبلات .

دیروز وسط مسابقه شعری از شاملو رو خوندم که قبلا هم شنیده بودم، ولی تا دیروز عمقش رو درک نکرده بودم. برای شاعر بودن شاملو همین یه شعر کافیه:


اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست

اشک آن شب، لبخند عشقم بود

امروز این شعر رو برای یاسر خوندم. خودش گفت مو به تنم سیخ شد. به یاسر می گفتم که سن که میره بالا و تجربیات و درک هم اگه بالا بره، آدم یه سری مفاهیم و مضامین رو بهتر و عمیق تر می فهمه، مثلا همین مفهوم به ظاهر ساده ای به اسم "شعر" که به حق هنریه تام و تمام. خلق زیبایی بی منتها از تعدادی متناهی کلمه و چنان عمیق که نه کران مند هست مثل یک بیت و نه زمان مند مانند عصر شاعر که تمام اعصار رو در می نورده.

پ.ن:
متین مشغول خیاطی روپوش زهره می باشد در اتاق مطالعه.
  • . خزعبلات .
عصر متین رفت خونه خاله من و من حدود سه ساعت و نیم خوابیدم و خوب استراحت کردم که این مریضی لعنتی از تنم بره بیرون. بعد بیدار شدن با متین رفتیم دنبال کار جدیدش و با کلی فروشنده حرف زدیم. انشاالله موفق باشه. امشب توی مسابقه اسنپ کیو هم ترکوندم و حدود 46 تومن برنده شدم. دفعه قبل هم 20 تومن بردم. شماره شبا دادم ببینم میریزند یا نه. برای اوقات بیکاری چیزه بدی نیست. امیدوارم سر کاری نباشه. هر وقت پولم رو ریختن اطلاع میدم وگرنه که سر کار بودم در حد بمب، ولی بازم به حال بازیش می ارزه. الان مهسا زنگ زده و داره با متین در مورد همه چیز خصوصا مادرشون صحبت میکنند. الان حرف مراسم عصره که متین رفته خونه خاله ام.
  • . خزعبلات .

مریض شدم. چهارشنبه نرفتم سر کار و عدل روز آخر تست ها بود و من حاضر نبودم. دیروز کشیک بودم و اشتباهی امروز رفتم و بعد فهمیدم چه سوتی ای دادم. البته سوتی ای نیست که برای آدم بد بشه. متین مشغول پرداخت ایده جدیدشه و منم مشغول کارهای خودم. امروز کارهای ورود به بورس رو انجام دادم و توی idpay هم برای خودم درگاه ساختم. این دو روزی که گذشت بعد از خوردن شربت اکسپکتورانت مست میشدم و سریع افقی می شدم. امروز وحید رو دیدم که مو کاشته. دیشب هم وحید رو بعد مدت ها دیدم. بابا و مامان امیر دارند میرن حج و دیشب برامون آش آورد. همین.

  • . خزعبلات .

اگه بخوام این مدت 10-12 روز گذشته رو توی دو کلمه بگم که چه جور گذشت، فقط میتونم بگم: ماموریت هر روزه برای نظارت و سفر رشت. سفر رشت که خیلی خوب بود. بعد حدود 6 ماه رفتیم رشت. روز چهارشنبه 5 تیرماه، متین از سمنان حرکت کرد و حدود ساعت 14 رسید پیش من و با هم رفتیم سمت رشت. تا خود رشت رو متین پشت فرمون نشست. اول رفتیم خونه مهسا و عظیم و بعد هم خونه بابا و مامان متین. روز بعد رفتیم پیش دکتر رادمهر برای درست کردن دندون متین. منم عکس از دندون 6 خودم گرفتم و فهمیدم دکتر من توی سمنان چه بلایی سرم آورده. عصر متین رفت پیش یه دکتر دیگه. روزها و شبهای بعد به دیدن بستگان گذشت و جالب ترین جاش همون پنجشنبه شب بود که با عظیم یه میکروفون بلوتوثی خریدیم و چقدر اون شب خندیدیم. همون شب رفتیم خونه دایی متین که چقدر خوشگل بود و خواستنی. فردا به دیدن بابا بزرگ و مادربزرگ متین رفتیم. شب هم خونه خاله متین بودیم و اونجا عظیم سه تار زد و منم با اون میکروفون کذایی، رباعیات خیام می خوندم. 
فردا میخواستیم برگردیم که یکی از همکارها پیامک داد و گفت فردا خبری نیست. رفتیم ایران پوپلین و به متین گفتم میخوای فردا رو مرخصی بگیرم و او هم گفت چرا نه. به رضا زنگ زدم و جواب نداد. پیامک دادم. خبری نشد و ما به سمت رودبار حرکت کردیم. بیست دقیقه بعد رضا زنگ زد که مشکلی نیست. ترافیک هم وحشتناک بود. یعنی اگه میخواستیم با همون وضعیت برگردیم تا فردا صبح هم به سمنان نمی رسیدیم. برگشتیم سمت رشت و اون شب رو اونجا موندیم و فردا اومدیم سمت سمنان.

  • . خزعبلات .

میریم رشت. جلسه اول تحویل گیری برگزار شد و قرار و مدار گذاشته شد. منم هماهنگ کردم آخر هفته کار تعطیل باشه. پنجشنبه هم دکتر هست و من از همون چهارشنبه میرم رشت. تا جلسه تمو مشد به متین گفتم و خیلی خوشحال شد. تست ها شروع شد و ساعت 16:15 پس از آخرین تست ها به سمت خونه حرکت کردیم. عصر متین رو بردم دکتر برای نوشتن گزارش عکس که برای دندونپزشکش میخواست. یه مهر هم سفارش داد و اومدیم خونه. نرم افزار دیگزی رو نصب کردم و دقایقی پیش شام ماکارونی خوردیم و هر دومون در حال افقی شدن هستیم. 

  • . خزعبلات .