خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید خلیل عالی نژاد» ثبت شده است

عصر شنبه به اتفاق عارف (از بستگان باجناق که چند سال پیش توی سمنان دانشجو بودند)، رفتیم صوفی آباد. جمعه عصر هم رفته بودیم باغچه خودمون و شب هم مهمون وحید و مهتاب بودیم. خلاصه دیدار شیخ علاءالدوله، اونم پس از مطالعه چهل مجلس، صفای دیگه ای داشت. متین انقدر درگیر تدریس بود، با ما نیومد. دیروز تا رسیدم، دیدم یکی از بچه های هم سن خودمون توی تصادف فوت کرده. سریع به وحید زنگ زدم و گفت که هم کلاسی دوران ابتداییش بوده. دقیقا یک سال و یک روز بعد از امیر، یکی دیگه از هم سن و سال های ما هم رفت. مرگ عجیب به ما نزدیک بود، حالا نزدیک تر شده. هیچ از کار این دنیا نفهمیدم. همین امید واهی دست و پاشکسته هم نبود که هیچ.

 

پ. ن:

اون شب خونه وحید و مهتاب، به عارف گفتم اگه همین الان و در همین لحظه، بخوام زیباترین موزیکی که شنیدم رو بگم، ساز و آواز سید خلیل عالی نژاد هست روی شعر حافظ با این مطلع: چه مستی است ندانم که رو به ما آورد.....جادوی اندر جادو هست این ساز و آواز

  • . خزعبلات .

چند روز پیش، دوستم عارف، فایلی صوتی از سید خلیل عالی نژاد فرستاد که شعر حافظ با این مطلع رو میخوند:

 

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد                 که بود ساقی و این باده از کجا آورد

 

این موسیقی رو قبلا شنیده بودم ولی این بار که گوش دادم تمام روحم رو پر می کرد و حالت خلسه و سماع و هیجان بهم دست میداد. جوری که سر کار هم که هستم، توی لپ تاپ کنارم، ای آهنگ در حال پخش یا امروز که خونه بودم و مشغول امورات خونه، تمام مدت توی هدست توی گوشم در حال پخش بود. شعر حافظ و مغز شعر بک طرف، تنبور جادویی سید خلیل در گوشه شوشتری یک طرف و صدای سوزان و دردمند و قلندرانه سید خلیل از طرف دیگه، ملغمه ای درست شده بود که آدم رو به سماع می برد. جالب اینه که این موسیقی انگار گوشه خانقاهی یا دکنج خلوتی و محفلی ضبط شده و کیفیت خیلی زیادی نداره، اما بنا به شعر دیگر جناب حافظ که "چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد"، چون همه چی جمع شده و مهیا، اثری ناب از کار در اومده و اثری هنری، همون که به قول رضا قاسمی بزرگ، آدم رو جادو می کنه. جادو شدن یعنی مفعول بودن و افتادن در ورطه ای که هیچ ندونی ازش و همین جادوی صدای سید خلیل و تنبورشه که تو رو میبره به لامکانی که هیچ نمی دونیه چیه، ولی در عین بی قراری، قراره عجیبی بهت میده. روحت شاد سید.

  • . خزعبلات .