خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

امروز بعد از انجام کارهای آسانسور، نشستم و یه متنی که علی دهباشی برای شاهرخ مسکوب تهیه کرده بود رو خوندم. نوشته حسن کامشاد بیشتر از همه توجهم رو به خودش جلب کرد. آخه از دبیرستان و از وقتی توی اصفهان و توی یه دبیرستان بودن، با هم آشنا بودن و ارتباط داشتن. وقتی داشتم میخوندم، بارها بغض گلوم رو گرفت و ولم کرد. یه جا بلند شدم به امیر بگم جون مادرت بگیر اینو بخون، اما مهندس داشت باهاش حرف میزد.
متنش خیلی بلند بود، ولی سعی میکنم توی اولین فرصت بذارمش تو وبلاگ که همه بخونن. شاید کار من توی کل زندگی و بالطبع توی این وبلاگ، جمع کردن این چیزهای قیمتیه تا به صورت اتفاقی نگاه کسی بهش بخوره و شاید فتح بابی بشه برای اتفاقات بعدی.
خیلی حس عجیبی دارم. وقتی می نویسم، وقتی میخونم، انگار یه شعله ای که داره خاموش میشه رو دارم روشن نگه میدارم. نمیذارم تندبادی یا غفلتی خاموشش کنه. اون آتیش شعله عمر منه، گرمابخش زندگی منه. وقتی میخونم یا می نویسم و مهم تر وقتی میخونم، انگار حس غربت یه تبعیدی بیدار میشه. اون حس غربتی که توی من نهادینه شده، نمی دونم از کجا آب میخوره. شاید جبری و ذاتی و غریزیه. وقتی شاهرخ مسکوب دست حسن کامشاد رو میگیره و میگه بیا و تاریخ بیهقی رو بخون، هیچ کس نمی تونه بفهمه من چقــــــــــــــــــــــــــــــدر ارضای روحی میشم. ناف ما رو با این چیزا بریدن دیگه.


پ.ن:
خاک بر سر من که 4 تا کتاب از شاهرخ مسکوب دارم و یا نخوندمشون و یا چریده چریده خوندمشون. خاک بر سر من

دلم نیومد از اون متن بلندبالا چیزی براتون نذارم:

ﺷﺎﻫﺮخ ﻋﺎدت روزاﻧﻪ ﻧﻮﯾﺴﯽ را از اﯾﺎم ﺟﻮاﻧﯽ داﺷﺖ ﻫﺮﺟﺎ . ﻣﯽ رﻓﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ دﻓﺘﺮﭼﻪ ای ﻫﻤﺮاه داﺷﺖ و در ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﭼﻨﺪ ﺧﻄﯽ ﻗﻠﻢ ﻣﯽ زد. در ﺳﺎل ﻫﺎی اﺧﯿﺮ ﻟﺮزش دﺳﺖ ﮐﺎر ﻧﻮﺷﺘﻦ را دﺷﻮار ﮐﺮد. دﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮات را ﮐﻨﺎر ﮔﺬاﺷﺖ. ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ را ﺑﺎ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد. آﺧﺮﯾﻦ دﻓﺘﺮﭼﻪ ای ﮐﻪ در اﺗﺎﻗﺶ ﯾﺎﻓﺘﻢ دوﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪاﺷﺖ، آن ﻫﻢ ﺑﺎ دﺳﺖ ﻟﺮزان . ﺻﻔﺤﻪ اول ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ داروو درﻣﺎﻧﺶ ﺑﻮد، و ﺳﺆاﻻﺗﯽ ﮐﻪ ﻇﺎﻫﺮاً ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻪ از دﮐﺘﺮش ﺑﮑﻨﺪ و در ﺻﻔﺤﻪ دوم دﻓﺘﺮﭼﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺼﺮع ﺷﻌﺮ درج ﺷﺪه ﺑﻮد، ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ آﺧﺮﯾﻦ اﺛﺮﺧﺎﻣﻪ ﺷﺎﻫﺮخ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد:
"ﻋﺸﻖ داﻏﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﺮگ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﻧﺮود" 
  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی