خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

گلودردم و داغان

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۱۷ ب.ظ

صبح نرفتم اداره. به همه پیامک دادم که نمیام. داغون بودم و البته الان هم هستم. از چهارشنبه عصر باهامه که بالاخره امروز صبح منو از پا انداخت. خونه موندم و بعد رفتم سنگک خریدم و بعد مدتها، تونستیم دو نفره صبحونه بخوریم. بعد هم استراحت کوتاه و رفتن به مراسم ناهاری که به مناسبت بازگشت پدر و مادر امیر برگزار شده بود. دلم نمی خواست برم اونجا. تازه روی تخت دراز کشیده بودم و خوابم می اومد. به هر زوری بود خودم رو کشیدم و با متین رفتیم به اونجا. دلم نمی اومد متین جان تنها بره. غیر از رضا و الهام، همه دوستان اومده بودند. محمود و شراره و وحید و احسان و طاهر و میترا. همه با هم دور یه میز بودیم. 

متین چهارشنبه و پنجشنبه تهران بود و جمعه ظهر برگشت طرف سمنان. به زندگی عادی برگشتیم ولی مریضی من همه چی رو خراب کرد. الان توی فکر اینم که فردا برم اداره یا نه. حسش نیست و تب دارم و فکر نمیکنم بتونم سرپا بمونم. متین جان داره برای من سوپ درست میکنه. دستش درد نکنه که هیچ دلیلی غیر از او برای زندگی کردن ندارم. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی