خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دایی جان دلم برات تنگ شده

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ق.ظ

این روزها بعد از اداره میرم دفتر شرکت. شب خسته میرسیم خونه و متین سریع شامی درست میکنه و با هم میخوریم. زود هم میریم برای خواب. الان میخواستم بخوابم که متین گفت یه آهنگ بذارم تا بخوابیم. منم قطعه جامه دران نی نوا رو گذاشتم و مثل وقتی یهو بیفتی توی یه چاه، یاد دایی منو با خودش برد. دلم خیلی تنگ شد براش. برای هیچ مرده ای اندازه دایی مدادی گلم دلم تنگ نمیشه. سی سال از رفتنش گذشته ولی یادش تا به یادم میاد، تمام وجودمو آتیش میزنه. اگه روزی قرار باشه آرزوم برای زنده شدن رفته ای برآورده بشه، اون رفته دایی جان منه. روحت شاد دایی که تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از توست.

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی