دوباره اومدیم رشت
يكشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۵۶ ق.ظ
خدا رو شکر کارها به سامان شد و بعد از ماموریت چهارشنبه 27 اسفند، به سمت رشت حرکت کردیم. برای دومین بار طی 10 روز، از بزرگراه تازه تاسیس غدیر، به رشت اومدیم. الان با باجناق در اتاق مجردی متین هستیم و حالت خوابیدن گرفتیم. متین و مهسا و عارفه و فهیمه هم توی هال هستند و قراره اونجا بخوابند ولی من این طور که می بینم، تازه سانس دوم حرف زدنشون قراره شروع بشه. سال تحویل رو هم نفهمیدم چه جوری گذروندم چون با باجناق پارک بودیم و کلی درگیر اتفاقات خونه بابای متین بودیم. حوصله نوشتن ندارم فقط یه یادگاری از بابای متین، همون روز اول نصیب من شد، شعری از حافظ که اصلا نشنیده بودم با این مطلع:
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی می زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می زنم
- ۰۰/۰۱/۰۱