خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شب آخر رشت

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۲۵ ق.ظ

چند دقیقه ای میشه که با متین اومدیم توی اتاق مجردی متین که استراحت کنیم. حدود 11 روزه که در رشت هستیم و قراره اگر خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد، فردا به سمت سمنان حرکت کنیم. امروز با مامان و مهسا و عظیم و متین، رفتیم سمت انزلی. روز شلوغی بود و عصر ناهار رو توی یه رستوران خوردیم و برگشتیم سمت رشت. زرشک پلویی خوردم که به غایت خوشمزه بود. بعد از رسیدن به خونه، متین و مهسا و مامان رفتند خونه خواهر عظیم و من و باجناق هم استراحت کردیم. خواب امروز عصر، یکی از بهترین خواب های عمرم بود، تا سر گذاشتم روی بالش رفتم.

این چند روز به غایت زود گذشت و همین یک ساعت پیش که با مهسا و عظیم و متین، حکم بازی می کردیم، عظیم از گذر عمر گفت و دیدار اول من و خودش که من خاطرم نبود ولی او اون صحنه رو دقیق یادش بود که من از اتاق اومدم بیرون و با دستام بهش اشاره کردم. حیف، ولی همینه و عمر مثل برق و باد میگذره. تن همه سلامت باشه. آمین. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی