خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

مستند غلامحسین ساعدی

جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۳۰ ق.ظ

متین که رفت توی اتاق، خوابید و من هم خوابم نمی اومد. نشستم به تماشای مستند غلامحسین ساعدی ساخته خانم شیرین سقایی. به موازات تماشای مستند، سطر به سطر از کتاب روزها در راه مسکوب جلوی چشمم می اومد و دردی سنگین به روی سینه من، از اینکه چرا باید این جوری بشه. مردی در غربت مرده ای متحرک بشه و سال 64 شمسی بمیره و تازه من فقط روایت های مسکوب و ساعدی رو شنیدم، چه بسیار آدم هایی که یا این دردها رو ننوشتند و توی سینه تحمل می کنند و چه بسا با همین دردهای ناگفته مرده باشند و چه بسیار آدم هایی که من روایت اونها رو از روزها و شب هاشون در غربت نخوندم و نشنیدم و ندیدم.

هر چی به سنم اضافه میشه، به این یقین می رسم که معمای هستی راه حلی نداره و به قول حافظ که میگه:

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

یا جای دیگه که میگه:

حافظ، اسرار الهی کس نمی داند، خموش / از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد؟ 

و یا مولانا که میگه:

یا چه بودست مراد وی از این ساختنم؟

یا خیام که میگه:

اسرار ازل را نه دانی و نه من

یا ابوسعید ابوالخیر که میگه:

اندر دل من هزار خورشید بتافت    آخر به کمال ذره ای راه نیافت

و....

حصار و تور و بند زمان، چه کارها که با آدم نمی کنه و مهم تر از اون انباشت زمان در ما آدم ها. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۱)

:D چی می‌شه گفت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی