خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بوف برگر شهمیرزاد

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عصر جمعه پژو رو بردم کارواش. عین نجاست شده بود. دو ساعتی وقتم گرفته شد، ولی می ارزید. بعد اومدم خونه که ماشین جدید رو بردارم و برم اداره تا کیلومتر گارانتیش برسه. متین هم عصر قرار داشت و ماشین تمیز رو می خواست. داشتم میرفتم سمت اداره، دلم هوس کرد برم صوفی آباد، سر مزار شیخ علاءالدوله سمنانی. به متین زنگ زدم و گفت کاش به منم می گفتی و برای همین، برگشتم سمت خونه و با متین رفتیم سمت مومن آباد، برای زیارت مزار شیخ محمود مزدقانی و بعد صوفی آباد، برای زیارت مزار شیخ علاءالدوله سمنانی. نمی دونم چه جاذبه ای توی این مکان هاست که عین مغناطیس، منو به سمت خودش جذب می کنه.

بعد از پیاده کردن متین، رفتم اداره ولی حس و حالش نبود و اومدم خونه. شب بی پایان تموم نمیشد و ساعت هم نمی گذشت. دوباره ماشین رو روشن کردیم و رفتیم سمت شهمیرزاد. هوا دقیقا صفر درجه سانتیگراد بود. رفتیم بوف برگر و سفارش غذا دادیم. من بندری با قارچ و پنیر و متین هم پیتزا مخصوص. تا حاضر شدن غذا، دوری در شهمیرزاد زدیم و مجددا برگشتیم تا غذا رو بگیریم. یعنی نگم چی بود. بندریش آدم رو دیوانه می کرد. جالب بود موقع سفارش گفت یه نون یا دو نون که بهش گفتم مدتهاست دو نون نخوردم. یادش بخیر، جوون که بودیم ساندویچ دو نون هم جوابمون رو نمی داد، ولی همین بندری تک نون ولی پرمایه رو نتونستم تموم کنم. خلاصه که بوف برگر شهمیرزاد حرف هایی برای گفتن داره. بندریش که از نظر من بندری باز، بسیار مورد تایید است.

پ. ن:

کسی که توی بوف برگر، ساندویچ و پیتزا میزد، عینهو جان تراولتا بود، فقط ته ریش مختصری داشت. مو نمیزد. خیلی هم شوخ بود. نمی دونم چیزی زده بود یا نه، چون با هر کی میومد داخل، یه شوخی، یه حرفی، یه چیزی می گفت. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی