خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

عزیز مرد، از بس که جان ندارد

چهارشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۱، ۰۱:۰۶ ب.ظ

من به مادربزرگ هام می گفتم عزیز. امروز عزیز (مادر پدرم) در 89 سالگی به سرای باقی رفت. چون پدربزرگم سال ها پیش مرحوم شده بود، از همون بچگی، برای اینکه تنها نباشه، پیشش می خوابیدیم. بخش بزرگی از بچگی ما نوه ها، توی اون کوچه گذشت.

یاد قلیون کشیدنش، یاد غذاهای خوشمزه ای که درست می کرد (خصوصا قورمه سبزی و آبگوشت و گوجه کباب انحصاریش)، یاد وقتایی که ما رو می برد بازار، یاد خاطراتی که برامون می گفت، یاد خیاطی کردنش که هر از گاهی می گفت بیا این سوزن رو نخ کن، یاد هوش و استعداد سرشارش که پرورش نیافته بود، یاد جز به جز فیلم و سریال تعریف کردنش، یاد قند جویدن های نصفه شبش و.... یاد همه خوبی هاش بخیر. اون خونه و اون خاطرات هم تموم شد. روحت شاد عزیز. 

  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی