خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

دیشب پایین بودیم و

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ

متین هم مشغول خیاطی. بعد تموم شدن کار متین اومدیم بالا. من همین جوری تلویزیون رو بالا پایین می کردم که دیدم کانال 1 داره سینما یک نشون میده. مشغول تماشا شدم و فیلم "چه رویاهایی که می آیند" رو تماشا کردم. متین همون اولای فیلم گفت این فیلم رو دیده و رفت سراغ کارهاش. اما من تا آخر نشستم و بعد مدت ها فیلم خارجی دیدم. عجب فیلم خوبی بود و عجب بازی کرده بود مرحوم رابین ویلیامز. خیلی حالی به حالی شدم. صبح که داشتم میرفتم ماموریت به سمت گرمسار، همش حواسم به این فیلم بود. صبح وقتی رفتم پارکینگ تا عینک آفتابیم رو بیارم، متین دویده بود و فکر کرده بود بدون خداحافظی رفتیم. تا اومدم بالا دیدم وسط ورودی اتاق ها ایستاده و گفت فکر کردم بدون خداحافظی رفتی. دلم سوخت. گفتم من فقط یک بار بدون خداحافظی رفتم. اونم وقتی بود که بی نهایت عصبانی بودم. کلی شب دیگه بود که دعوا کرده بودیم و صبحش می بوسیدمش و می رفتم سر کار. دلم نمیومد برم ولی یاسر داشت می اومد دنبالم. ساندویچ هایی که برام درست کرده بود رو برداشتم و رفتم. ساندویچ ها رو هم شیب قبل وقتی من داشتم فیلم می دیدم درست کرده بود و تا اجاق رو روشن کرد گفتم میخوای قارچ سرخ کنی؟ مونده بود. نمی دونم چطوریه هر کاری میخواهیم بکنیم، اون یکی میفهمه قراره چه اتفاقی بیفته. نه یک بار که بارها و بارها.
امروز توفیق شد دو تا پست جدید بریم که خیلی خوب بود. خصوصا اولی که خیلی وقت بود میخواستم ببینمش و یه تجهیز با مکانیزم خاص داشت. توی مسیر برگشت نشستم و مثل شب قبل که کتاب "کلاغ ها"ی نادر ابراهیمی رو خونده بودم، کتاب "باران و آفتاب و قصه کاشی" رو خوندم.
برام جالبه اون موقع کی ها برای بچه ها کتاب می نوشتند و کی ها تصویرگری می کردند. "نورالدین زرین کلک" و "علی اکبر صادقی" که غول های نقاشی و انیمیشن ایران و از اساتید دانشگاه هستند، تصویرسازی های کتاب ها رو به عهده داشتند.
کتاب که تموم شد، به یاسر گفتم حتما برای بچه اش کتابهای نادر ابراهیمی رو تهیه کنه. برای روح بزرگ این مرد بزرگ و خودساخته آرزوی بهترین ها رو در بهشت اعلی میکنم. بعد تموم شدن کتاب رفتم سراغ کتاب "سوانح العشاق" احمد غزالی. جدیدا توی وجودم ولوله عجیب و شدید و مرموزی برای خوندن افتاده و امیدوارم این حس مریض گونه همین جوری بمونه و تشنه خوندن باشم. بسه دیگه خیلی حرف زدم.
متین با مادرم رفته خرید توی خانه و کاشانه برای خرید کیسه وکیوم که کلی سفارش از رشت هم گرفته.
دارم قطعه "Hidden Karma" پرویز یزدان پناه رو گوش میدم و این پست تماما با صدای این قطعه نوشته شد.


  • . خزعبلات .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی