خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات

روزمره های یک زندگی دو نفره

خزعبلات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

امروزه مرض اپدمیک یهو می آید و گوه همه چیز را در می آورد و سریع خز میشود

پروژه گل گلی و شهرزاد یکی از آنهاست

من در مبارزه با این موضوع تمام کادوهای گل گلی را بخشیدم به دیگران چون اطمینان داشتم که شخص کادو دهنده خیلی هنگام خرید خخیلی با خودش حال کرده که دارد برای تازه عروس گل گلی میخرد و این در حالی بوده که او در خریت محض بوده و خانه ما ججایی برای کادوی گل گلی احمقانه اش نداشته

و از طرف دیگر علیرغم تعریف تمجید و تبلیغات همگان ححالم از شههرزاد بهم میخورد و مرغ آمینی که مرجان آورد را میندازم دور.

من آدم دگم و نچسبی ههستم.

خخیلی ههم رگ فوش دادنم زده بالا.

تنها چیزی که واگیر شده و خیلی دوستش دارم مستر دماغ است.

  • . خزعبلات .

ی روز عادی

با بیدار شدن عادی

با دوش عادی

با تمیز کردن قفسهای پرندگان عادی 

با چسب زدن نمد عادی

با قهوه خوری عادی

با گشنگی عادی

با خونریزی عادی

با خواب آلودگی عادی

با یه مادر شوهر عادی

با موبایل مادر شوهر عادی

با نصب تلگرام عادی

با شستن لباسای عادی


میریم که داشته باشیم یه مهمونی شام غیر عادی رو

خاک تو سرشون

  • . خزعبلات .

یکی از منقارکج های وحشی بند آخر انگشت وسط  شوهر سفید و  قطع کرد 

به پوست آویزون بود

چسبوندمش

خوب شو پسرم

  • . خزعبلات .

جراحی

با ۷ بخیه

خون 

  • . خزعبلات .

همسر جان مرزهای ۹۰ کیلو را درنوردید

  • . خزعبلات .

رشت هستم. مریض هستم. خوابم نمیاد و خدا رو شکر که موسیقی هست. آلبوم غزل ۲ کیهان کلهر و شجاعت حسین خان. بهار بی شک بهترین فصل و جنگل و سبزی زیباترین جلوه طبیعت، اما دلم بدجوری هوای بیابون و کویر سمنان رو کرده. دلم میخواست ماشین روشن کنم و با بچه ها و متین بریم نیشابور. دم دم های صبح برسیم اونجا. صدای فریادمون بپیچه تو کوههای اطراف نیشابور. مست باشیم، مست لایعقل. دلم فریاد میخواد

  • . خزعبلات .

بیهوش شدم

سومین باره

الان بیدار شدم

یادم نمیاد چرا رشت هستم

فقط چراغ روشن کردم دیدم وحید رو کاناپه س

تخت نرم بود

خونه خودمون نبود

یاد مهسا افتادم که نمک ریخت زیر زبونم

کی بود؟ سر شب ؟

خسته ام

بیهوشی دارم

  • . خزعبلات .

خیلی زیاد خرجش کردم.

۱۲۰۰ سال ۸۲

۲۵۰۰ سال ۹۲

۱۸۰۰ ۹۳ و ۹۴

این ارقام هرکدوم تو زمان خودش پولی بوده

فردا میرم رشت

جراحی دارم

دندون درد دارم

با طمانینه کل زمانی که درد دارم به بچه مدرسه ای فکر میکنم که مادرش از بی پولی استامینوفن دهنش میذاره

یا کارگری که حتی پول ویزیت دندونپزشک و نداره و ترجیح میده درد بکشه و شب عید بچه ش کفش داشته باشه.

بایزید یه جمله داره

آدم مبهوتش میمونه

جلو در مسجد افروخته ایستاده بود، دوستاش میگن ،وقت نماز سر شد،داخل نمیای؟

گفت خود را چون زنی مستحاضه میبینم که تشویش خورد چون اندر شود.

نه اینکه  من او باشم

اینکه میدونی خیلی ها هستند که پول مسَکِّن ندارند و من قراره خیلی آسوده جراحی کنم ،از دندون درد بیشتر درد داره.

  • . خزعبلات .

اولین شب دورهمی سال ۹۵ به شکل افتضاحی عااااالی بود

سالاد ماکارونی با ماهی و سبیجات

کلی هله هوله

دو سه سری چای و قهوه و هات چاکلت

و یهههه عالمه درددل 

آقای فلان میخواد زن بگیره

استاد که طبق معمول اراجیف ناب میگفت

دکتر جدیدا نافرم در مباحث شرکت میکنه

همت که مهمونی رو بهونه میکنه تا خودش از بخور بخور بترکه

و مهندس ص که جاش نافرم خالی بود که به قول خودش لش کنه رو مبل و اون گوشی کوفتی و ......

همه چیزا خورده شد

فلانی زن گرفتنش معلقه

استاد باز شروع کرد فحشیدن به الهی قمشه ای

دکتر چند تا سخن گهربار گفت و کلا خموش بود( دکی هنوز روش وا نشده که خونه ما رو مبل لش کنه همچنان اتوکشیده جلوس میکنند)

همت هم از ۱۲ تا ۲:۱۰ کلا حرف مارشال و زد و ما رفتیم هوا

با این چندنفر حالم عاللللللیه

مخصوصا هیژی گفت بهترین عید دیدنیم بود

ساعت ۴ شده

کی فردا حال داره بره سر کار؟

خاک بر سر همه ی کارفرماها

کار خر است 

  • . خزعبلات .

دیدی که امروز نرفتم سر کار؟
دیدی دیشب تا کی بیدار بودم؟
دیدی تا ساعت دو نصفه شب بیرون چرخ میزدیم؟
دیدی پاهام نمیرفت بریم خونه؟
نمیدونی چقدر خسته ام
خدایی تو که ماهی و عالی
از خودم و از دنیا خسته ام
هیچ چیزی برام جذابیتی نداره
انقدر دلمشغولی نرسیده دارم که وقت نمیکنم به ساده ترینشون برسم
شدم مثل قدیما که هیچ کاری نداشتم و دستم به هیچ کاری نمیرفت
آهای ای کوکب هدایت، با توام
از پرده ای برون آی دیگه
دلم نمیخواد برم سر کار
نمیدونم از نکشی منه یا از اینکه دارم کفران نعمت میکنم
شایدم تقصیر پدرزنه که تمام عید از من و شکمم دستگیری کرد و گذاشت 7 کیلو وزنم اضافه بشه
فکرم به متین هست، به امین دیوانه خل
به امیری که انگار ریدنش تمومی نداره
به کلی آدم دیگه
به سفید و فلجش
به شوهر مهره به پا که تنهای تنهاست
به قبر نصرت رحمانی که پیدا نشد توی سلیمان داراب
خدایی دنیا جای خوبی نیست
حالم از خودم و انسان بودنم بهم میخوره
اول از همه از خودم که در عین خوشبختی دارم نکش میزنم
شاید خوشی زده زیر دلم
شاید

  • . خزعبلات .

بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم

بده ای حاتم عالم قدح زفت به دستم

ز من ای ساقی مردان نفسی روی مگردان

دل من مشکن اگر نه قدح و شیشه شکستم

قدحی بود به دستم بفکندم بشکستم

کف صد پای برهنه من از آن شیشه بخستم

تو بدان شیشه پرستی که ز شیشه است شرابت

می من نیست ز شیره ز چه رو شیشه پرستم

بکش ای دل می جانی و بخسب ایمن و فارغ

که سر غصه بریدم ز غم و غصه برستم

دل من رفت به بالا تن من رفت به پستی

من بیچاره کجایم نه به بالا نه به پستم

چه خوش آویخته سیبم که ز سنگت نشکیبم

ز بلی چون بشکیبم من اگر مست الستم

تو ز من پرس که این عشق چه گنج است و چه دارد

تو مرا نیز از او پرس که گوید چه کسستم

به لب جوی چه گردی بجه از جوی چو مردی

بجه از جوی و مرا جو که من از جوی بجستم

فلئن قمت اقمنا و لئن رحت رحلنا

چو بخوردی تو بخوردم چو نشستی تو نشستم

منم آن مست دهلزن که شدم مست به میدان

دهل خویش چو پرچم به سر نیزه ببستم

چه خوش و بیخود شاهی هله خاموش چو ماهی

چو ز هستی برهیدم چه کشی باز به هستم

  • . خزعبلات .

هاهاهاااااا

دیروز در یخچال و وا کرد و یهو گفت متین واقعا این غذا سک ...یه

من مونده بودم چار تا سس و رب و میوه و .... چه سک..‌ یتی میتونه داشته باشه

بعدش فهمیدم منظور دیگ توت فرنگیها بوده که تو شکر غلطونده بودم و 

رفتتتتتتم

بله

درسته

میشه غذا رو سک...‌ ی دید

همونها که تو اینستا بیکینی میپوشن و فاک فینگرشونو تا ته میکنن تو شیشه نوتلا

عملا نوتلا دوس ندارن

بیشتر دوس دارن بدند

هاهاااااااا

چه کشف عمیقی

  • . خزعبلات .

اومدیم

همت ترکیده

حامله س

منم بدتر

خب مجموعا اگه حساب کنیم سفر خوبی بود

پولش عالی بود

پشه همین حالا وز وز کرد و از گوشم دور شد

بارکد و تنگستن خیلی بزرگ شدند

مارشال و رب رب رفتند شمال

و علی و جاری اومدن عید دیدنی

خونه همه رفتیم

حتی آرمین و ۱۸

یهو خر شدم دوشنبه شام مهمون دعوت کردم

چی میخاستم بگم؟

آها

امین کل امشب زر مفت زد

درباره هدایت و قمشه ای و کامو و بوکوفسکی

خب اینکه امین خل شده به همه ثابت شدس

از ۱۱ تا ۲ دور میزدیم تو بارون و اراجیف میگفت

دس به نقد جواب خیلی حرفاش تو دهنم بود ولی ترجیح دادم رکورد انگری بردز بزنم و پیتزامو بخورم

همت عالی بود ولی بعد از حرفای مازیار خیلی خر شده

کل امروز به تمیزکاری گذشت

من حالم خوبه

قضیه ی مهاجرت به رشت رو مخمه

تعمیرات خونه؟

وان حموم؟

پارکت و موکت اتاقا؟

عملا معلق شدم.

خبر رسید طهماسبی دوباره زنگیده و بلوا شده

با حیوونا زندگی میکردم خبر نداشتم

هیچی دیگه


بیا منو ببر خلاص کن

عزی جونم

  • . خزعبلات .

حتما هنوز خوابی
اگه بدونی چه حال بدی دارم دختر
دارم دیوونه میشم. لحظه شماری میکنم تموم شه بیام پیشت
دزدکی میام وبلاگ و برات می نویسم
خیلی دوستت دارم
خیلی بیشتر از همیشه، خودت میدونی چرا
آخه دیگه طوق بندگی افتاده گردنم
شکر که تو رو دارم متین
بیدار شو زودتر
منتظرم

  • . خزعبلات .
از شرکت برات می نویسم
دیوانه وار دوستت دارم
بدجوری دلم برات تنگ شده
میخوام بزنم از اینجا یبرون و بیام پیشت
لعنت به این کثافت های زندگی
می پرستمت متین
  • . خزعبلات .

نمیدونم چه جور شد که این دانشجوم یهو پرید رفت مسابقات نمیدونم چی چی ترکستان

  • . خزعبلات .

بعد ده روز دوندگی و جون کندن واسه مهمونیای احمقانه

من و همت

طاقباز

گیج و خل پل

تو تخت

با رادیو هیژده

دلمون تنگ شد پسر واست

  • . خزعبلات .

این جامها که از پی هم میشود تهی

  • . خزعبلات .

هم اشتیاق چندانی نداشتم رشت زندگی کنم.خب دلتنگی طبیعیه ولی بعد سالها زندگی تو ارومیه و تهران ، ترجیح میدم خونواده رو دورادور دوست داشته باشم.

از دیشب که خبر رسید احتمالا برای ادامه زندگی میایم رشت ،معادلات منطقی من بهم خورده و عصب مصب میزنم

  • . خزعبلات .

سین  هفتم


سیب سرخی است،


حسرتا


          که مرا


                    نصیب


از این سُفره ی سُنَت


        سروری نیست.


شرابی مرداَفکن در جامِ هواست،  


شگفتا


        که مرا


              بدین مستی


              شوری نیست.


سبوی سبزه پوش


در قابِ پنجره__


آه


چنان دورم


که گویی جز نقشِ بی جانی نیست.


و کلامی مهربان


در نخستین دیدارِ بامدادی___


فغان


که در پسِ پاسخ و لبخند


دلِ خندانی نیست.


بهاری دیگر آمده است


                    آری


اما برای آن زمستان ها که گذشت


نامی نیست


نامی نیست


 

  • . خزعبلات .

داستان ریزش موهای شجریان خیلی درد دارد

  • . خزعبلات .

جز مهندس ص که اول صبحی خیلی حال داد و تبریک گفت

عملا کسی چیزی نگفت و منم چیزی نگفتم

حتی همت که الان خوابه

کلا این بشر خوابه

صبح هم خواب بود




  • . خزعبلات .

با صدای توپ شهرداری بیدارشدم.

الساعه

جنگ شده؟ نه بابا.

تحویل شد.

حول حالنا الی احسن الحال.

خیلی حال

خیلییییی حال

  • . خزعبلات .

هر زمان نو میشود دنیا و ما

هرکی بگه ۸ صبح سال تحویله حیوووونه

بله

بله

حتی شما دوست عزیز

  • . خزعبلات .

قولی که داده بودم عملی شد

خرید کردم و رفتم سمت خانه سالمندان

امروز عصر راهی میشیم


خداحافظی دوست نداشتنی

همه پرسیدند 

کی برمیگردی؟ زود میای؟ فراموش نکنی مارو


اومدم خونه

زود برمیگردم‌.فراموشتون نمیکنم.

مامانی های من

  • . خزعبلات .

بیش از اندازه به براق بودن سطوح اعتقاد دارذم

انواع شوینده و واکسهای سرامیک و چوب و ...

هرکدام از یه فروشگاه از یه شهر

حلالهای مختلف

به قول هیژده متین برای پاک کردن درز مبلها هم یه چیز متفاوتی دارد

قصه از مچ دردهای بیریخت شروع شد

آتل بستم

خوب شد

بعد پا

بعد کمر

دیشب سیاتیک

و بعد ساعتها دست به تی بودن

جارو کشیدن که هر از گاه طبقه پایینی ها با لطافت و یا حتی خشونت میپرسند دیشب تا ساعت چند جارو روشن بوده؟

دلم نمیگیرد کسی پا برهنه روی سرامیکهای واکس زده پا بگذارد

جلوی در اندازه مسجد دمپایی هست، زنونه ،مردونه، برای مادر جدا،برای حمام،برای پای خیس، برای مهمان و.....

بعد از اومدن نمد هم 

کمر همت رو بستیم که بعد عید موکت شه همه جا.

و من آسوده ...

  • . خزعبلات .

علی رغم علاقه ی شدید و محبتها و اگر نگویم فداکاریها میتونم بگم صبوری های من

یحتمل وحید شایستگی لازم برای جلب اعتماد منو نداره



  • . خزعبلات .

آن ستاره پرفروغ آسمان قلبم

آن مه وار  یکه نشین تاریکخانه ی جانم

آن دلبرکم چیزی بگوی  بی بدیلم

آن یگانه سینه ستبر پشوانه ام

آن .

.

.

.

.

عین حی....نا پشت کرد خوابید.

من واقعا این چیزا واسم مهمه.


  • . خزعبلات .

کنارم رو تخت اتاق خوابمون خوابید

گفت میدونی از کی تا حالا رو تخت دونفره نخوابیدم؟

یه ساله

نه 

یه سال و دو ماهه

بعد عذر خواست و پشت کرد و نخوابید

  • . خزعبلات .

امروز از لونه اومد بیرون

دیدمش

پر کاملا سفید

ولی هنوز رنگ نوکش تثبیت نشده که جنسیتشو بفهمم

بارکد هم کلا سیاهه

فکر کنم ولد زنای مادرش با کلاغهای پشت بوم مدرسه س


  • . خزعبلات .

همین تنهاییهای زجرآور بدون واو

  • . خزعبلات .

خب

مرداد شهریور مهر آبان آذر

زمان برای کشتن به اندازه کافی داشتم

بگذریم که امتحانات ترم و آزمون جامع و آزمون زبان رو تو همین مدت دادم

ولی عملا از ۲۳ آبان بیکارم

گروههای تلگرامم پاک شد 

تقریبا همهشون

و اینستا به حالت تعلیق 

با کتابهای بیشماری که این مدت خریدیم

از فردا آدم شدنم آرزوست

قول میبدم هرچی خوندم خلاصه کنم واسه وبلاگم

  • . خزعبلات .

ای یار جفاکرده پیوندبریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه مجنون به لیلی نرسیده

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

مرغ دل صاحب نظران صید نکردی

الا به کمان مهره ابروی خمیده

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

گر پای به در می‌نهم از نقطه شیراز

ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعاگفته و دشنام شنیده

روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

گر دیده به کس بازکند روی تو دیده

  • . خزعبلات .

بابک تنها نبود.

  • . خزعبلات .

از بیکاری اسم خودمو سرچ کردم

من سال ۹۰ برای مصاحبه دکتری به پژوهشگاه علوم انسانی دعوت شدم

ولی نرفتم

من سال ۹۰ دعوت شدم

ولی نرفتم

هیییییژده

بیا ببین

جون مادرت بیا و بببین

اون خاطره ی دروغی راست درومد

مناقصه فدای سرت

من جای اینکه سال ۹۰ برم پژوهشگاه به سان بز کوهی رفتم آزاد

خاک عالم الساعه تو سرم


  • . خزعبلات .

من از جاهای دولتی بیزارم

دکتر باید خوشگل باشد

صندلی های اتاق انتظار هم نیلپر

من حالم بد است

خانه سالمندان نمیروم

  • . خزعبلات .

کفشها

کفشهای بخواب

کفشهای خاکی

کفشهای پاره

کفشهای بدون بند،بدون کفی،بدون سگگ،بدون چسب

کفشهای سیاه و قهوه ای

کفشهای ده هزار تومنی

کفشهای پارچه ای

کفشهای زشت

خیلی زشت

خیلی زشت

آدمهای اصلاح نکرده

آدمهای حمام نرفته

آدمهای بد بو

آدمهای بی ادب

آدمهای مسواک نزده

آدمهایی با کفشهای خاکی

پرستارانی با سیبیل

پرستارانی چادری

خواهرم حجابت را

پرستارانی بی ادب

پرستارانی برای آدمهایی با کفشهای خاکی

بیمارستانی مرمری

بیمارستانی با راهروهای باریک و پیچ پیچ

بیمارستانی با کاغذ کاهی ِ خواهرم حجابت را..

بیمارستانی با بوی تعفن

بیمارستانی که دکتر ساعت دو شایییید بیاید

بیمارستانی با پرستارانی برای آدمهایی با کفشهای خاکی

شهری خاکی

شهری به عظمت غربت

شهری دور ازرادمهر

شهری بدون بادی الله

شهری که نمیدانم دندانپزشک جراحش کجاست

شهری برای بیمارستانی با پرستارانی برای آدمهایی با کفشهای خاکی

گربه ای زشت

گربه ای زشت که سیاه پوش شده

گربه ای زشت که سر و تهش آب است و دلش خشکه کویر

گربه ای سلاخی شده

بدون حس تعادل

گربه ای رو به مرگ

نه نه

رو به ویرانی

رو به فسد

رو به فروپاشی

گربه ای زشت و تنها که هر موشی به صورتش تف می اندازد 

گربه ای زشت با شهری برای بیمارستانی با پرستارانی برای آدمهایی با کفشهای خاکی.


خدا میدونه امروز تو اون خراب شده چی کشیدم.

  • . خزعبلات .

کرگدن را با تیر میزنند،بعد زنده است ،کاملا شاخش را جدا میکنند از بدنش و بعد او باید خیلی آرام و دردناک منتظر بماند تا بمیرد.

بعد سگ را از دو گوشش میگیرند میکوبند به سپر نیسان،بعد با بیل میزنند توی فقراتش.

بعد اسید برمیدارند میروند توی آرایشگاه و میپاشند روی دوتا دختر که مثلا طلاهایشان را بدهند.

بعد خرگوش زنده را برمیدارند تا گرم است پوستش را کامل میکنند و خرگوش همینجور دست و پا میزند.

بعد بدون محاکمه میگویند تو و زنت ۵ سال داخل خانه بمانید و عروسی دخترتان هم نروید.

من نمیخواهم کمپین فلان تشکیل بدهم.

فقط یک کلمه حرف حساب با خدا دارم.

اگر واقعا مرگ دست اوست که هست زودتر از این دیوانه بازار خلاصم کند.

خدا خودش شاهد 

من طاقت ندارم و خیلیییییییئ  آسیب میبینم.

نه اینکه نگران آسیب خودم باشم.

نگران آنم که یک روز که کارد به استخوانم رسید یک بلایی....

  • . خزعبلات .

هفته بعد آزمون استخدامی دارم بهترین جای دولتی برای کسی مثل من. هیچی یادم نمونده یا اونایی هم که یادم مونده به کارم نمیاد. دلم میخواد یه قرص بندازم بالا یا یه چیزی بکشم تا موقع اومدن جواب این آزمون و آزمون نظام به هیچی فکر نکنم. 
پنجشنبه و جمعه ها تنها اوقاتیه که میتونم با متین بگذرونم. اونم اینجوری میگذره که باید درس بخونم. واقعا از اول زندگی تا الان آرامش کامل نداشتیم. یاد درگیر عروسی خودمون بودیم، یا عروسی علی یا عروسی مهسا، یه خورده دعواهای زندگی، یه خورده هم امورات کاری خودم که این اواخر از همه بیشتر شده. اوایل خیلی دعوامون میشد، خدا رو شکر این مدت آرومیم.
امروز متین کلی زحمت کشید، حتی همین الان که صداش زدم تا برام چایی بریزه. کلی آشپزخونه رو تمیز کرد، برام ناهار تووووپ درست کرد. خیلی خوشبختم باهاش. خیلی وقتا به نبودنش فکر میکنم، دیوونه میشم. دمش گرم، خیلی خانومه و خیلی گل. با همه اتفاقات خوب و بد و خوشایند و ناخوشایندی که تو زندگی هست، راضیم و بسیار خوشحال که با او زندگی میکنم. سایه اش بر سر زندگیمان مستدام باد.
  • . خزعبلات .

این آدم یا حالیش نیست چی گفته یا کاملا حالیشه چی گفته.

در هر دو صورت خاک دو عالم به سرش

  • . خزعبلات .

یه فیلم واسم فرستاد

رو مبل معهود

با دستمال اشکاشو پاک کرد 

دلم پرپر شد

فاصله

آه

فاصله

فاصله تجربه بیهوده ایست

  • . خزعبلات .

هیچوقت هیچ چیز را دست کم نگیرید.

تخلیه ی روده ها میتوانند بهترین فرصت برای غرق شدن در بلاگ ها باشند.

بخوانید.

همیشه.

با تبلت.

روی توالت فرهنگی.

  • . خزعبلات .

امروز اشتهارد بودم. بازدید از کارخونه تابلوسازی و پست های کمپکت. زور خوبی بود. تخصص کافی و اولیه رو برای کارم پیدا کردم. دیگه هول نیستم. راضیم از خودم. من و محمد و مهندس حسینی رفتیم. مسئول پذیراییمون یه خانوم بود که رییس کارخونه بود. از عکس پشت سرش بر می اومد که دختر رییس مرحومه. دلم برای ثومپار ولامینجوز تنگ شده بود. ساعت 7 شب رسیدم خونه. الان هم مهمون داریم و هنوز وقت نشده با هم حرف بزنیم. خیلی میخوامت متین.

  • . خزعبلات .

باشد اندر پرده بازیهای ....

  • . خزعبلات .

امشب رفته بودم خونه ی ساناز دلم وا شه که یهو مثل همیشه کار به حرفایی از جاهای باریک رسید و کلا رفت تو فازطبیعی / سزارین.

بعد وقتی داشت خیلی لعابدار از حاملگی و لذت ناز و ادای اون دوره و شیردادن حرف میزد ،من آنا رو زدم.

تقریبا محکم.

و آنا گریه کرد و موهای دو طرف صورتش را به سمت آسمون کشید و عر زد.

بعد گفتم میخواستم جیگرتو بخورم ،ولی توی دلم داشتم فکر میکردم از بچه متنفرم. به خصوص از زاییدنش.

و این یعنی حس زنانه ی من هم شبیه آدمیزاد نیست.

حالا همش به این فکر میکنم که آدم دوتا تخم بذارد ،بعد روزها رویش بخوابد البته فک کنم رویش بنشیند بعد یک روز ببیند یکی دارد توی ماتحتش انگشت میکند،بچه آدم انگشت کند توی آدم خیلی بهتر از این است که از توی آنجای آدم بیاید بیرون.

بعد آدم زنگ بزند شوهرش بگوید تو بابا شدی عزیزم و سریع پوست تخم ها را بندازد دور و یک فرنی شیربرنج چیزی بریزد توی حلق بچه و از فردا بچه برود مدرسه و تعلیم و تعلم کند.

البته وجود بال و نوک و ... برای این گونه تخم و ترکه ها آپشنال است.

من مطمئنم پسر اولم با عینک کائوچویی مشکی و یک آیس پک از تخم بیرون میآید و پشت بندش پسر دومم کاملا عور و خیلی ذلیل از تخم بیرون میآید و چون شرمگاهش پیداست دوباره میرود توی تخم.

شاید همه انتظار داشتیم تخم دومم دختر باشد،ولی خواست خدا بود.


  • . خزعبلات .

وحید صبح میره تهران و حدود ۱۰ لالا کرد

ساناز اس داد بیا خونمون و من عین خانم جگر دارها پاشدم رفتم و حدود ۱ یادم اومد باید برگردم خونه و دقییییییقا این موضوع تفاوت فاحش رشت و اینجا رو نشون میده.

جز من و اون پیرزن مو سفیده که همیشه پشت ماشین میشینه و از تو آینه بهم زل میزنه کسی تو خیابون نبود.

شما نمیفهمید خایه کردن یعنی چی.

نمیفهمید.


پ.ن‌.خدا شاهده من جز آهو هیچی بلد نبودم معاشرت با سه تفنگدار به جز استاد اعظم و همت منو بددهن کرد

  • . خزعبلات .
الان که خونه نیستی، تلفن هم جواب نمیدی، خفن هم شاکی هستی. بابا ما اشتباه کردیم، جلوی این همه آدم هم گفتم. خوبه؟ 
بیا که دلتنگتم. منتظر بیایی. چای گذاشتم مخلوط؛ چای به و چای معمولی.
امروز یکی از بدترین روزای شرکت بود. اصلا نگذشت و تا ساعت بشه 5، دلم خون شد. تا دلت بخواد چایی خوردم، از بس داغون بودم، اما چای هم جواب نمیداد. تا اینکه طرفای ساعت 3-4 عصر زنگ زدی. 
واقعا تو که نیستی روزا نمیگذره. همین جا بگم که خدایی زندگی متاهلی دردسرهایی هم داره ولی خدایی خوبی هاش خیلی بیشتره. دیروز و امروز من و متین هم روی حالت ناخوشش افتاده فعلا. امیدوارم بیاد و زودتر خوب شیم.

پ.ن:
امروز نبودم انگار کلی کار انجام داده. از مطالعات تزش، دیدن فیلم آتش سبز و فهمیدن اینکه اصلانی رشتیه و اینکه انگار محمدرضا درویشی حالا حالا قراره پاش تو زندگیمون باشه.
توی اینستا دیدم که با بچه ها عکس گرفته. اسم هم واسشون گذاشته. اسم یکیشون فقط یادم مونده: تنگستن!!!!!!!
بیا دیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگه....
  • . خزعبلات .

به مرگ مادرم داشتم تو دلم میگفتم آهنگش منو داغون کرد

سرچ

محمدرضا درویشی

باور کردنی نیست

http://faza-falamaki.org/2016/02/17/%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%B3%D8%A8%D8%B2-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%82%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87/

  • . خزعبلات .

کم کم عادت کردیم ( من و وحید اگه دروغ میگم خودتون ازش بپرسید) بعد دیدن آدمای شاخ ،کارای شاخ و ... بریم سرچ کنیم و آخرش بفهمیم طرف رشتی بوده.

تا اینکه دو روز پیش عکس ابتهاج دقیقا جایی که کراوات عروسیمونو خریدیم ،تو رشت و امروز

از بیکاری و فرار از درس نشستم پای آرشیو وحید

دانلودز

و نمیدونم یهو چی شد که یه ساعت و ۴۵ دقیقه زل زدم بهش

نوشته و کار

محمد رضا اصلانی

رشت

۱۳۲۲.

من فداش

  • . خزعبلات .

امروز به طور جدی کار تز رو استارت زدم.

مقاله ی دکتر شعیری : الگوی مطالعه انواع نظامهای گفتمانی

فراز و فرودهای بحثش به کنار ،رسیدم به نظام تجوویزی که کنشگزار ،به اجبار یک کنش رو انتخاب میکنه تا کنشگر انجامش بده و نتیجتا امتیازی کسب کنه( برو سر اژدها رو بیار تا دخترم مال تو باشه،شاه کنشگزار و جوون کنشگره،،) این نگاه آمرانه بالا به پایینی نظام تجویزی گفتمانی،

در مرحله بعد نظام القایی وجود داره( حالا که کلاغ به این خوشگلی هستی بیا یه دهن واسمون بخون و ترجیحا قالب پنیرت مال ما) کنشگر اول طرف دیگر کنش رو قانع میکنه که فلان کارو کنه، چرا؟ چون فعلا زورش نمیرسه،تکرار میکنم چون زورش نمیرسه.

هیچی دیگه

همون چماق و هویج خودمونه.فقط گرمس Greimas اونو سیستماتیک بیان کرده،

نمونه ی خیالی پادشاه و روباه به کنار.

این انتخابات تقابل و توالی این دو نظامه.تقابل چون به نظر متضاد هم هستند و توالی چون اگه اولی رو نداشتی یه کله میری سراغ دومی.

فیلترینگ تجویزی شورای نگهبان و که رد کردی حالا بهت القا میکنن ۳۰+۱۶.

یادمون باشه،هیچکس مورد اعتماد نیست مگر اینکه خلافش ثابت شه.حتی وحید

  • . خزعبلات .

بعد از دعوا خودتان تنها بروید رای بدهید

وقتی آمدید خانه اصلا حرف نزنید

برای خودتان چایی بریزید و با پاستیل بخورید

بعد بروید حمام

بعد تصمیم بگیرید کتابهایی که هدیه داده اید را روی جدول رها کنید تا اولین عابر آنها را بردارد

بعد لباس بپوشید بروید خرید

بعد نزدیک کلی تومن پول خرج کنید

بعد بیایید خانه

و به وحید بگویید که او لیاقت شما را ندارد 

شما نباید عشق داشته باشید

او معشوق شما نیست

او یک مخلوق است که میلیاردها سلول مغزش را بایگانی کرده است

همیشه قوی باشید

حتی در غربت

حتی وقتی از بی کسی مجبورید بروید با آبی حرف بزنید

شما باید خیلی گریه کنید

ولی این گریه ها شما را سبک نمیکند

باید خصمانه انتقام بگیرید

باید زخم بردارد

باید مرده اش جلوی چشمش رژه برود

باید گلوله ی کینه باشید و به آتش بکشید





از او متنفر باشید

او لیاقت شما را ندارد

او یک زن فرو معمولی لازم دارد

شما قاف نشین بلندپروازید

در حالی که تنها نگرانی او خواب و چای بعد از ظهر است.


  • . خزعبلات .

بعد از یه شب عالی و یه صبح بینظیر و یه صبحونه نیمرو خیارشوری

یک نخ کنت لایت باعث شد که شخصا ماشین و بردارم و برم رای بدم و برگردم و کلا گه شه تو همه چی.

این آدم واقعا خره.

  • . خزعبلات .

با حضور مهندس ک در صندوق مدرسه تیزهوشان

با همسر جان میریم که داشته باشیم 

بازدید از مدرسه ی وحید

  • . خزعبلات .

توی این شهر هیچ آشنایی نداره، یه زنه و تک و تنها و فقط به خاطر من اومده و داره توی این شهر که به هیچ وجه با زادگاهش قابل مقایسه نیست، زندگی میکنه. اون دختر الان خوابیده. خیلی خسته بود و چشماش رفت. توی رفتارش می بینم که تنهاست و خیلی وقتها تنهایی به شدت اذیتش میکنه ولی باز به خاطر من همه چی رو تحمل میکنه و باهام زندگی میکنه.
دیروز روز مهندس بود، نه اینکه بخوام بگم که من مهندسم، نه. دیروز سالگرد ازدواج پدر و مادرم هم بود. دیروز که از سر کار اومدم، جلوی در خونه منتظرش بودم تا از خونه سالمندان بیاد و من با ماشین برم دانشگاه. یه خورده دیر کرد. داشتم ازش خداحافظی میکردم، وقتی داشتم در رو می بستم، گوشه در گرفت به گوشه سرش. خیلی خیلی شانس آوردم که نخورد به چشماش. تموم مدت کلاس و در حین درس دادن فکر میکردم اگه خدای ناکرده، در ماشین به چشماش می گرفت چی میشد؟ خیلی خدا رحم کرد. از بحث روز مهندس و سالگرد ازدواج پدر و مادرم دور نشیم. 
بابا به مناسبت سالگرد رفته بود شام بگیره. تا رسیدم متین گفت روزت مبارک مهندس. برات یه هدیه گرفتم. گفت که بلوز برا گرفته. تشکر کردم و خیلی ساده ازش رد شدم. فکر کردم برای خالی نبودن عریضه یه بلوز خریده (بگذریم که من حتی همین عرضه رو هم ندارم). بعد بهم گفت تو خونه بمون، من میرم یه هدیه ای برای بابا و مامان بگیرم. من گفتم نمیخواد. من دلم نیومد تنها بره بیرون. گفتم منم باهات میام. با هم رفتیم گل فروشی پایین میدون معلم و یه دسته گل شیک و جمع و جور به انتخاب متین گرفتیم و اومدیم خونه. بگذریم که بابا و مامان من دو دفعه زنگ زدن که کجایید ما داریم شام آماده می کنیم. دلم میخواست داد میزدم پشت تلفن که لامصبا برای شما دو تا رفتیم گل بخریم. رسیدیم خونه و متین گل رو به بابا و مامان داد. بعد از اینکه شام تموم شد، متین جلوی جمع روز مهندس رو دوباره تبریک گفت و بهم گفت کنار مبل هدیه منو گذاشته و من برم بردارم. منم با همون ذهنیت اینکه هدیه بلوزه، حسش نبود برم سمت مبل. به هر زوری بود خودمو تکون دادم و رفتم کنار مبل و یهو دیدم دو تا کتاب بزرگ برام خریده و اونا رو عمودی گذاشته تا من نبینم. تا کتاب ها رو صاف کردم، چشمم به این صحنه افتاد:

`
نمیخوام چیزی راجع به جزییات کتاب ها و اینکه چقدر دلم میخواست این کتاب رو داشته باشم و بخونمش بگم. اون لحظه انگار تموم افکارم، تموم دنیام و تموم احساساتم هم وایستاد و هم رفت زیرسوال. گفتم آخه این دختر داره چی کار میکنه برای من پاپتی؟ هر از چندگاهی بهم میگه توی وبلاگ نمی نویسی؟ آخه همین وبلاگ نویسی عامل آشناییمون و  ازدواجمون بود و میدونست چقدر دوس دارم بنویسم. اما از بعد ازدواجمون دیگه واقعا وقتی نمیموند و دست و دلی هم نمی رفت برای نوشتن. آخه برای کی می نوشتم؟ من همیشه به دوستام می گفتم من می نویسم ولی نیازی به خواننده ندارم، ولی ته تهش فکر کنی اینه که می نویسی تا خونده بشی و کی بهتر از متین که اومد و من دیگه به جای اینکه بنویسم تا خونده بشم و دیده بشم، بهش میگم و باهاش زندگی میکنم تا زنده بودن رو حس کنم. همین که نگاهش کنم، همین که او نگاهم کنه دیگه از خزعبلات نویسی زده میشم. الان صدای متین اومد. توی تخت غلطی زد و انگار دوباره خوابید.
نمی دونم چی شد که وسط خوندن مدارهای الکتریکی (برای آزمون استخدامی اسفند)، سر از وبلاگ در آوردم. من خیلی تلاش میکنم تا متین کمبودی رو حس نکنه. همه کار میکنم تا به اونچه میخواد برسه. حاضرم سه شیفت کار کنم و پول در بیارم تا اون راضی باشه، اما هر کاری میکنم، انگار متین جلوتر از منه. من خیلی کارها کردم، ولی هیچ وقت نرفتم خونه سالمندان شهرم، ولی اون میره و به پیرمردها و پیرزن های تنها سر میزنه. برای خواهر مریم خانوم کلی جهاز آماده میکنه. برای شاگردای کارواش کلی لباس میبره. برای من کلی لباس میخره. برای اینکه من ازش راضی باشم، کلی چیز میخره و کلی کار انجام میده.
من هر کاری بکنم، نمیهتونم محبت های این زن رو جبران کنم. همین جا بگم، نه اینکه اون این کارا رو فقط برای من بکنه، برای همه انسانها همین احساس رو داره. برای عارفه و فهیمه و فائزه از مادرشون جلوتره، انقدری که دل نگران امین هست، برای خودش نیست که هیچ وقت نبوده و نیست. انقدر که برای سگ ها و آزارشون نگرانه، برای درد بدن خودش نیست و ....
متین بهترین همسر دنیاست. متین بی نهایت دوستم داره. متین تک و تنها توی این شهر بخاطر من زندگی میکنه. متین بی نهایت زیباست. متین بی نهایت دوست داشتنی و زیباست. متین واقعا خوبه، متین تموم زندگیش رو وقف من کرده، فقط از خدا میخوام روز مرگ، من شرمنده اون نباشم. الهی آمین.
  • . خزعبلات .

با قد بلند و گام یواش از جلوی نمازم رد میشه و قبله ی اهل دل منم سهو نماز میکنی.

از تمام غوغای عشقبازان یکی این یکی هم

همچون بر آب شیرین انبوه کاروانی.

شهر آن ِ توست ...

  • . خزعبلات .

بعد از خرید دایره المعارف سازهای ایرانی برای مهندس ،گمانه زنی ها برای قیمت آغاز شد.روی جلد ۲۴ تومن و پولی که من دادم ۸۵ تومن،جلد دیگه هم ۱۸ که من دادم ۶۰.یه سرچی کردم ببینم قیمتش چیه رسیدم به این پیام

درویشی: ۱۱۴ ساز شخصی ام را دادم موزه موسیقی و حدود ۳ هزار جلد کتاب کتابخانه ام.

آدمهای کوچکی مثل من آنوقت نگران ۵۰ هزار تومن ما به التفاوتشان هستند.


  • . خزعبلات .
  • . خزعبلات .

دوسش دارم

  • . خزعبلات .

علی مطهری: انگلیس جایی نفوذ میکند که روزی ۵ بار میگویند مقام معظم رهبری

  • . خزعبلات .

یه آلبوم داشت کیوسک که اف تی نامجو،یه ترانه به نام یارم بیا.

قراره تاجیکستان رو تو قلبم بستم.درباره ش خوندم.

داشتم اشک میریختم

سزاوارم بیا

به وحید گفتم بوی جوی مولیان با صدای مرضیه رو قبر رودکی

همونجا اجل برسه

تموم شیم دوتایی

  • . خزعبلات .

مارشال داشت فیلمو واسه جاری پلی میکرد.صداش اومد.الان تو پیج یغما گلرویی عکساشو دیدم...

گاه گاه میگم کاش آدم یه چیزایی رو کلا نبینه.کم درد داشتم اینم روش.

این چه احوالاتیه

  • . خزعبلات .

اون فیلم دیوانه وار و ندیدم.فقط صداشو شنیدم.از این شعار فلان فلان ها رو هم کاری ندارم، دلم میسوزه واسه ما آدمها که معلوم نیس چه بلایی سرمون آوردند که اینجور شدیم.

دارالمجانینه مملکت نیس که.

البته همه جا فراگیره

  • . خزعبلات .

جلسه ترمیم تتو کشنده بود.با حضور ساناز و جاری و کامی جان.

کامی سلاخیم کرد و امروز با چشای ورقلمبیده موندم چه جور برم سر کلاس.

میریم که داشته باشیم یه روز عالی رو با عینک دودی.

ولی محشر شده چشام.

جالب اینکه گوشمو بدون بیحسی تتو کرد و تمام مدت سعیده میپرسید رو گردن هم درد داره؟ رو گردن هم درد داره؟

  • . خزعبلات .

بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم

بعد از تو با هرکس که بودو هست خوابیدم

بعد از تو لای زخمهایم استخوان کردم

با هر که میشد هرچه میشد امتحان کردم

  • . خزعبلات .

اسمش را بلد نیستم.همانی بود که روز اول گریه زار زار که من یار امام زمان باشم ،امروز تا کمر میشد خط رطوبت ادرارش را دید، غرق در جیش خودش یک قرآن بزرگ روی پاهایش داشت سوره ی نمیدانم چی را میخواند.

رساندن عین نجاست به نص مبارک حرام کبیره است.همینجور این جمله داشت تو سرم دوران میزد.عین نجاست، روی عین نجاست، دقیقا روی عین عین نجاست.بعد داد کشید امروز شهادت حضرت زهراست ،ورزش خندیدن ندارد، پشت کرده بود به ما،رو به قبله، قاطع دروغ گفتم از فردا شروع میشه و به فقرات خمیده اش زل زدم، زیر بلوز مشکی نازک به وضوح مهره های بیرون زده ....

عین نجاست تا کمرش.قرآن روی پایش.

بگذریم.

بعد آب دهنش از گوشه راست لبش شره کرد رو قرآن، روز اول که دیدم قرآنش برگ برگ و چروک و خیس خورده فکر کردم اشک...

ولی آب دهن بود با عین نجاست.

بگذریم.

ماه روزه از وقتی پیش چشمهایم حمله صرعی داشته دیگر در چشمهایم نگاه نمیکند، پشت کرده بود و با اشرف میخندیدند،به همان تخت دومی که اندازه مردها ریش دارد و به وضوح میتوان دید که ورزش را محکم تر از همه انجام میدهد.هورمون است دیگر.یه وقت بالا پایین میشود، زن را مردنما...

بگذریم.

بطول خانم: بیا ببین پیرهن زیپدارم در کمد....

کمد با سوسک،با سوسکهای زیاد،لعنتی خیلی زیاد،نان را توی جورابش گذاشته در کمد،شاید شب دستش را دراز کند نانی، سوسکی، جورابی ،چیزی ....

اسمش را نمیدانم،چهار دندان طلا و یک زخم عمیق روی پنجه، اولین بار بود استخوان دست آدم زنده را از لابلای گوشتهای سوخته میپیدم،یکی دیگر روی آرنج،روی مچ،روی پا،لعنتی این زخمها تمامی ندارد.

.

.

.

فروغ :

موووووووووومد،ااااااااالو.مممممممممحممممممد

زنگ بزنی فروغ؟ 

آآآآآآآآلللللله.مممممَممممد.

تبلت را گرفتم رو گوشم

الو ممد آقا سلام فروغ کارتون داره

الووووووو.مممممد.نهههههه.پرتتتتتتتخخخخخخال

فروغ پرتقال میخواست.همه ی پرتقالهای زندگی ام را بالا آوردم.همانجا سرپا،وقتی ممد داشت بهانه می آورد که نمی آید و فروغ داشت راضی میشد که نه، راضی میکرد خودش را که ممد پشت خط هست و نمی تواند بیاید.

پرتقال.

پرتقال.

ساده ترین چیزی که این روزها همه جا ریخته.

گوشی را داد دستم.دختر ۵۰ ساله که جز یک ممد خیالی و یک پرتقال چیزی نمیخواهد روی سینه ام گریه کرد.

گفتم پرتقالش را بیاورم

ممد را چه؟

  • . خزعبلات .

اول فکر کردم یه تیکه هویج بردند تو لونه،تا اینکه هویجه تکون خورد.من فداش.نی نی دار شدند.

  • . خزعبلات .

الکی الکی رفتم پرسیدم عاقا از حساب ما چه خبر؟ که یهو فهمیدم سود ۲۵ داره میشه ۱۹ ۱۸ و با همت اینور اونور برو که کجا پول بذاریم که ثامن گفت شنبه صبح معلوم نیست ولی آرمان گفت شنبه صبح بیا ۲۵ باز کن.

و الان من خوشحالم.

صبح برم ببینم چی میشه.

پناه به خدا

  • . خزعبلات .

قصه ی عشقت باز تو صدامهههههههههه

یه شب مستی باز سر رامههههههههههه


جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ای

...

یا مثلا 

دلبرکم چیزی بگو




همت رفته آزمون.یاد پارسال اصلا نخیر.ایییییش.قاعدتا هرکدوم از ما یه سری خاطره داریم که آرزو میکنیم کاش نداشتیم.یه سری جملات، دیالوگا، کارا، یا فضولی ها.

اون موقع آدم داغه فک میکنه داره گل میکاره،زمان میگذره و میفهمه کاش اصلا همت و هک نکرده بود.

  • . خزعبلات .

هر آنکس که در این طول و عرض جغرافیایی زیسته و مهمتر از همهچیزی کسب کرده، حالا مدرکی ،عمامه ای، آبرویی،تجربه ای،

فرق ندارد.

همان یک دنده ی حرف گوش نده ی کله شق است که است.

خدا کلا همه را یکجا به هلاکت برساند صلواااااااات

دومی رو بلندتر



نه اینکه من در این تاریخ خیلی جو زده عمل کرده باشم بلکه ما همگی در یک اشل تربیت شده ایم،همه دوران طلایی ۵ تا ۱۲ سالگی را در یک تابوت خوابیده ایم حالا چه ح شریعتمداری شده باشیم چه م موسوی.

همه با هم یک اندازه زاویه گرفته ایم

نه از آرمانهای انقلاب،از کمینه ی شعور همزیستی

حالا چماق دست یکی افتاده و اون یکی هم کتک خور شده

الزاااااااااما هر دو غلط میکنند

  • . خزعبلات .

خیلی

بیشتر از اونکه بتونی بیدار بمونی

دیگه من آدم سابق نیستم که انگشت کنم تو چشات بگم بیدار شو

میدونم خسته ای و آسیب پذیر

اینکه هر روز ۶ بیداری و شبانه روز ۵ ساعت یا کمتر میخوابی

میدونم واسه منه که قبول زحمت میکنی

واسه اینکه پول داشته باشی واسم کتاب و غذا بخری

بنزین بخری

بستنی و لباس و شوینده

میدونی رفاه و دوس دارم

سبزیجات دوس دارم

میدونی تو خونه باید همیشه یه سری چیزا باشه

میفهمم واسه اینکه آب تو دلم تکون نخوره موای سینه ت سفید میشه

هر روز بیشتر

من یواشکی همه رو شمردم

۱۴۶ تا

واسه یه سال خیلی زیاده

خدا سایه ی امنتو رو سرم نگهداره

تو خوابیدی جهان خوابه

تو رو آغوش میگیرم

.

.

.

کی میدودنه واسه اینکه من امشب به اون ساندویچ گاز بزنم و ازش تعریف کنم تو چند ساعت بیخوابی کشیدی؟

کی میدونه واسه ملنگو چلنگو چن ساعت پشت سیستم نشستی؟

عزیزم

عزیز دل

به خخدا قدرتو میدونم

کی میدونه چقد دوستت دارم

به جون بچه قولباغه های من


  • . خزعبلات .

خیلی وقته 

خیلیییی وقته دعوامون نشده

نه اینکه موضوع نداشته باشیم

خسته تر از اونیم که حال جار و جنجال و داشته باشیم

کار زیاد شده

  • . خزعبلات .

ضیافت شام ۳ نفره اولین بار روی زمین با سفره قلمکار

خودکشی دسته جمعی دلفینها

بعد شام که وحید داشت از آیس پک منگو حرف میزد به وضوح دیدم امین عووووق زد.

  • . خزعبلات .

یه بنده خدایی برگشته بود گفته بود تناب درسته از ریشه تنیدن

بعد وحید گفت اب آخرش واسه چیه متین؟

منم راحت گفتم نمیدونم

امشب بش فکریدم.بعیده از این ریشه باشه چون اطناب بر وزن افعال داریم سو (so) عربیه

  • . خزعبلات .

خب از اول مرور میکنم

کتاب هام مال وحید،جز چندتا کتابی که رشت مونده و امانته عملا به کسی بدهی کتابی ندارم.

لباسهام یه سره برسه به دست آرزو.همه ش.همه ی همه ی لباسها.کیفها و کفشهام.آرزو پهلوان تو اد لیسیت موبایلم هست.

ظروف خونه، خب اینا رو بخوایم بدیم به آشناها بده ولی یه سری بشقاب و زیر دستی و فنجون هست بدید مسجد ، ناخمن و جی سی سی و کریستالا رو بفروشید پلیز، رشت این کار صورت پذیرفتنی تره ، اول دهنه بلورفروشان مهسا میدونه کیومیگم همه رو بفروشید به اون، بعد کولر   ایستاده بخرید واسه بخش سوانح سوختگی بیمارستان پورسینا.واسه بیمارستان خصوصی ها کوفت هم نخرید.

دوتا پوستی که خودم  درست کردم و هم ببرید تو محراب مسجد پیر بوعلی بندازید چون پولش حلاله.

وسایل الکترونیکیم مال وحید، رمز همه رو نوشتم و گذاشتم تو پاپکو آبیه.

میمونه طلاها که بفروشید بریزید محک.همه شو.حتی واسه یادگار کسی نباید

 حلقه اینا مو نگه داره.

ماشین مال خودمه.بعد من دهنتون سرویس میشه نمیتونید بفروشید در نتیجه با همون سند اینقد ازش کار بکشید که اسقاط شه.

وسایل زندگی هم وحید هر چی گفت.

فقط میمونه پرنده هام که نباید دست مهسا و مادر پدر خودمو وحید بیفتند.چون سو سابقه دارند.

پرنده هام و تارمو بدید امین مداح.حتما.

سی دی هام هم بمونه واسه وحید.

اف ام پلیرم دست علی ه ازش بگیرید.

اون سنگ مسجد حدیبیه رو بذارید تو قبرم.وحید یادت نره ها.هر دوتا تیکه شو بذار.

قرآن عروسیمون اهدا شه به کتابخونه ملی رشت.

دوتا لاله عباسی ها آقا سید ابراهیم‌.مامانم میدونه کجاست.همون کوچه بادی الله.

به کسی بدهی ندارم.

امامزاده طاهر کرج یه بسته خرما نذر دارم به بابام بگید ، خودشم گوسفند نذر داره یادش نره.

میمونه کاغذ یادگاریا که وحید خونده شون.

وحید اونا بردار برو دهکده ساحلی اونجا که عکس عروس گرفتیم بریز تو دریا.بیشعور نباش.بکن اینکارو.

به همه بگید متین خوب کرد پشت سرتون حرف زد حتما لایقش بودید.

به خانم ج هم بگید متین فهمیده بود طلاهات بدله.حتی واسه دخترت بدل میخریدی و پز میدادی. اگه زیر بار نرفت بگید تابلوئه رو همه حلقه ها چسب میزنی که معلوم نشه عیبار نداره.

خب

میمونه حسابها 

همه حسیابهام اینرنتی اند و رمزشون تو کیف مدارکه، قبل اینکه بانک بفهمه من مردم همه رو منتقل کن به حساب خودت وحید.کوثر از همه مهمتره و روزی ۳ میلیون بیشتر نمیده.حواست باشه.

همین دیگه.

فقط میمونه کفنم که تو کمد سیاهه منتها الیه سمت چپ کنار دیوار، طبقه دوم زیر حوله ی مهمونه.

اون قرآن کوچیکه که سیاه زیپیه رو به همه جا بردم، از مدینه خریدمش.اونو سر قبرم بذارید چون تنها قرآنیه که ختمش کردم.

چیز دیگه ندارم.عتیقه اینامو هم بدید مهسا.

همشوووووووو.

بذاره واسه بچه اش.

اونایی که مادر وحید داده رو نگهدارید واسه خودش.دسته گل عروسیموپ وحید ببره بندازه زیر پل غازیان.شنبه بتزار تو دریا.

زیباد هم سر قبرم نیاید.

حوصله ندارم.

نماز و روزه هم خیلی قضا دارم.

نماز صبح حدود ۱۰ سال.

ظهر و عصر ۲ ستال.

مغرب عشا با تخفیف ۲ سال.

پول قرضی هم ندارم ولی باز از همه بپرسید.

عارفه منو هم ببووووووووووسید بگید ماااادر عاشقت بود.

والسلام

وحید اینا عملی نشه از چش تو میبینم.

  • . خزعبلات .

خب تقریبا کوفت هم بهم ندادیم.با ابرضربتی که ماشین بهمون وارد کرد و پیرو مباحث مطروحه با صاحب نظران شرق و غرب و بالا و پایین و دور و نزدیک، با سفر هندی که در پیشه( ولو سال دیگه) و شهریه ۱۲ میلیونی بنده

دریک لحظه همه تلفنها و سایتگردیها و نمایندگی رفتنها دود هوا شد و.

.

.

.

میریم که داشته باشیم ۳۳ س سابق خودمونو

  • . خزعبلات .

خوشکل من باید جراحی شه

  • . خزعبلات .

میریم که داشته باشیم گسست و پیوست در متن رو با کارهای رضا قاسمی.

  • . خزعبلات .

با ترک برداشتن سیلندر فروش ۲۰۶ قطعی شد و احتمالا میریم که داشته باشیم پارس مشکی سال رو.

  • . خزعبلات .

کل امروزم به تخمک گذاری گذشت.بی ماشینی هم بیاد روش، تهران رفتن یهوویییی هم بیاد روش، دیگه دست و دلم نمیرفت جم بخورم که سادونلی همت از مارشال سوییچ گرفت و من چای و شکلات و میوه و پته ی محبوب و کتابهای نظامو برداشتیم و انگار داریم میریم سرزمین موعود.

به محض رسیدن من ولو شدم رو پتو و خرت و پرتامو ریختم دورم، همت هم پیژامه پوشید و لش کرد یه طرف ( ترجیحا نزدیک به منبع نور) و مداح هم سیگاری و چایی.

قرآن بهاالدین خرمشاهی بود و نهج البلاغه دشتی و داستانهای کافکا.مداح از مرد مجرد گفت و من داشتم دقیقا به نی نی چشماش نگا میکردم.دمر خوابیده بودم زیر پاش و قرآن دقیقا لاش باز و به عنوان بالش زیر سرم بود.

گفتم امین، تو هم مثل اونی؟

خودم جواب دادم، بدتری.

گفت مرد هرقدر مجرد باشه پیشانی ای داره که دست حسرت( دقیقا جمله آخر متن بود)

من خیلی قره قروت کوفت کردم رفت واسم نبات آورد و دور هم چایی پررنگ خوردیم.با تافی.

بعد صندوق معهود و فتح مکه و ارشد و زنگ خونه ش و کاتوزیان و ...

اولین بار تو عمرم استیج رو دیدم، امین هم از مهندس ک گرفته بود.

اون خانم چاقه خوب بود ولی گردنبندش نظرمو جلب کرد و متعجب شدم نیک پی 

خره داوره.

همت یه کله درسید و من و امین حرف میزدیم.

نوا، سی تار و همون حرفای همیشگی.

۲ رسیدیم خونه.

انگار یک عمر مصاحبش بوده باشیم.

گران سنگه.

راستی وحید به لادن ابراز عشق کرد و من خیلی متهوع شدم.

اِبلَه

  • . خزعبلات .

به کوبانی فکر میکنم.

به تمام بچه های عراق که دقیقا حالا که من روی تشک طبی و لای سرویس خواب فلان تومانی خوابیدم، سردشان است.

به سینه ی همه ی زنان شیردهی که خشکیده و مثل باغ بلور محسن هیچ معجزه ای در کار نیست که باز رگ بزند و شیر بدود ....

به تمام خانواده هایی که همین لحظه دلشان میخواد بلند شوند بروند یخچال را باز کنندو چیزی بخورند.

دارم به پدران فکر میکنم که زن خانه ی محقرشان بیمار است و پول...

به زن باردار برزیلی که کودکش ویروس ...

به همین لحظه ی نو عروس ۱۰ ساله ی افغان که زیر بدن مرد سترگ بدبو مثل دخترک سلوچ و مرگان در بستر خون مثل ماهی پر پر ...

دارم به دورترها فکر میکنم

به کولی زیرگذری در پکن که دمای زیر صفر را با پتویی به صبح...

به تمام مردمانی که یک وعده غذای گرم...

یک کفش،

یک پیراهن نو،

یک شب عید،

به همه بیماران دردمند

به گربه هایی که سنگ...

به گربه ای که در این سرما پارچ آب ...

به سگ..

سگ ها...

سگهای مظلوم،

دارم به زنانی که مثل من مچ درد دارند ولی باید خانه ی مردم ....

به تمام کسانی که تا به حال کباب ترکی...

دارم به همه مردان 

دارم به همه زنان

دارم به همه کودکان

همه ی آنها که نداشته اند فکر میکنم.

گور پایان قشنگی نیست.

ما را برگردان به عدم.

بودن پدیده ی مذلت باری است.

  • . خزعبلات .

سفر کنسل شد. ماشین ترکید. صبح بیدار شدم و با بابا رفتیم و ماشین رو دادیم به تعمیرکار. دو نکته اساسی همش در ذهنم وجود داره: مرگ و سرعت گذر زمان. واقعا اندیشیدن به مرگ باعث بهتر زندگی کردن میشه. موافقین قیام کنن.

دو تا امتحان دارم که یکیشون خیلی مهمه ولی اصلا حوصله هیچ چیزی رو ندارم. موندم از کار اوس کریم، شاید هم نادونی و جهل و حماقت و خرفتی ما آدم هاست. مثل همیشه الله اعلم.

  • . خزعبلات .

کلی برنامه ریزی و کلی مهموپ بازی و غیره و ذلک با یه واشر سر سیلندر باد هوا شد.نرفتیم.مونا جای من رفت واسه ترجمه.دلم سوخت.خیلی

  • . خزعبلات .

جفتمون دختر دوست داریم.

البته اون ری را هیچوقت پدر مادرشو نمیبینه

شاید سر ماه ،شاید دی، از بدن مادر خارج شه ، شاید تو دی ماه ۵۰ سالگی

وقتی آخرین باریه که باروری رو تجربه میکنم از تنم کنده شه و مادرشو سوق بده به یائسگی

یا یکی از اون میلیونهایی باشه که دو روز پیش 

.

.

.

.


حرفم نصفه موند

یا همین الان.بگذریم.

سلولی که هیچوقت فرصت تقسیم  پیدا نمیکنه.سلولی که قرار نیست هیچ چینی شکسته ای رو بند بزنه یا صداش دل کسی رو آب کنه.سلولی که ونگ نمیزنه و گشنه نیست و شیر بالا نمیاره.

هیچوقت دراپس نمیشم و هیچ سلولی منتظر نیست وحید براش عروسک بخره.شاید دنیا جای حماقت باری برای همه ی سلولها باشه ولی سلول قصه ما فقط واسه اینکه مادوتا احمق تر از اونیم که بلد باشیم زندگی کنیم، هیچ وقت زندگی نخواهد کرد.هیچوقت.

ا

  • . خزعبلات .

از پشت نزدیک شد گفت یه بوس نمیدی بخوابیم؟

برگشتم و مثل همیشه سرم رفت تو گودی ترقوه ش و با همون دست منو چسبوند به خودش

صدای قلبش واضح تو گوشم پیچید

سقف رو نگاه میکرد و منم مسیر نگاهشو

گفتم یه حرف بد بگم!

هیچ حرکتی نکرد

یه اوهوم گفت که تقریبا هومش رو فقط تو شش هاش شنیدم

گفتم همینجور تو بغلت میشه امشب تموم کنیم؟

من هیچ آرزویی ندارم

روحم میره مراکش و هند رو میبینه.

کاش امشب بیاد.

گفت دوست ندارم گریه کنی!!!

دستشو از کمرم برداشت و چراغو خاموش کرد.

اون لعنتی هم داشت بهش فکر میکرد.

اون لعنتی هم.

  • . خزعبلات .

آخرین روزای با هم بودن یه سی دی داد بهم

غوغای عشقبازان

شاید بشه ادعا کرد با بم خوانی شجریان و پسرش پهلو میزنه

از اونجا که حدیث نفس منه واسه من بی بدیله

این تحریر ها رو از کجا میتونه!

شوره

شوووور

مادر همه

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

ای بر در سرایت غوغای عشقبازان

هم چون بر آب شیرین  خدااااااااااااااا انبوه کاروانی ( یادم نیست چی چی ِ کاروانی) 

تو فارغی و عشقت بازیچه مینماید

تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی

شهر آن توست شاهی ( یه واو عطف بین توست و شساهی میگه حالم و بد میکنه اونو نمیگم)

فرمای هرچه خواهی

گر بی عمل ببخشی گر  بی گنه برانی.

حال من  یه جور میکنه و میبره به لبه تکینگی

کی میدونه لبه ش کجاست

  • . خزعبلات .

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی



کاش فونت نستعلیقی بود و یای آرمیدن رو کششششش میدادم

  • . خزعبلات .

صبح رفتم دیاگ زنون

همه چی خوب بود

۴ تا شمع عوض کردم و نوبت زدم ترموستات درست کنم

دیاگ چیز عجیبی است

خیلی خوب بود

شبیه sys auto care iobit کامپیوتره

به پرشیای مشکی فکر کردم

به اینکه رکاب ماشین فرو رفته

به اینکه بابا منتظره ماشیبنو بخره اونم چند تومن بالاتر

به پلاکم

۳۳س که هم آوای نام خونوادگیمه

به ۴۶

به ۵ تا مونده ۸۰۰

به تصادف مهسا 

به اون ۴۰۵ بژ مدل ۸۴

لیزینگ ماهی ۶۵۰

حراج دهه فجر ایران خودرو

طاقت نیاوردم و زنگ زدم وحید گفتم رفتیم رشت آخر هفته ماشین عوض کنیم؟

وحید گفت نه.

و همه چی تموم شد.

  • . خزعبلات .

اگه دوست دارید با دلیل پلیز

رای بدیم یا نه؟


گرچه جمعا سه چهار نفر اینجا میان و از این سه چهارنفر سه نفرش خومونیم ولی خالی از لطف نیست همگان جاب بدن

  • . خزعبلات .

آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه

خونشون خیلی بالا شهر بود و من چندباری به هوای شنا رفتم اونجا

تا دفعه آخر که پسرداییش هم تو آب بود و من گفتم که معذورم

دیگه بهم پیشنهاد شنا نداد و میرفتیم بالا تو خونه

پدرش خونه رو ساخته بود

کل کوچه رو پدرش ساخته بود

شوهرش کویت ی بود و پولدار و پدرش معمار

داماد و پدرزن داشتن غوغا میکردند.

.

.

.

دوماه پیش زنگ زدم دیدم دانشجو دکتری شده و ازش واسه دکتر .... وقت گرفتم.

امشب فهمیدم جدا شده

چرا؟

چون یکی از فامیلهاش به هوای درس اومده تو خونه بهش تجاوز کرده و مادرش از طبقه بالا شنیده و اومده نجاتش بده که متاسفانه دیر رسیده و اسپرمها رفته بودن تو فالوپ.

خخخخخخخخ

خر باباته.

تابلوئه که خودت دادی.

  • . خزعبلات .

مرغ بسته بندی شده خیلی خوبه

ولی یه جاش افتضاحه

اینکه بال و گردن نداره

امشب از تو فریز یه گردن و دوتا بال پیدا کردم

یادم نیست از کجا اومدن

کنار مرغ فردا شام گذاشتم تو خورشت و اووووووف

همین حالا خوردمشون

دلم پاچینی میخاد

اینجا ندیدم بیرون مغازه پاچینی بذارن

برم رشت حملههههههه میکنم

  • . خزعبلات .